مژگان ز موج اشک گریزان نمی شود

مژگان ز موج اشک گریزان نمی شود جوهر ز آب تیغ پریشان نمی شود خار طلب نمی کشد از پای جستجو تا گرد بادمحو بیابان…

ادامه مطلب

به چاره سوز محبت ز جان برون نرود

به چاره سوز محبت ز جان برون نرود تبی است عشق که از استخوان برون نرود کنون که شاخ گل از پای تابه سر گوش…

ادامه مطلب

مرگ نتواند به ارباب سخن بیداد کرد

مرگ نتواند به ارباب سخن بیداد کرد سرو را یک مصرع از قید خزان آزاد کرد ما دل خود را به نومیدی تسلی داده ایم…

ادامه مطلب

به تدبیر خرد سر پنجه نتوان با قضا کردن

به تدبیر خرد سر پنجه نتوان با قضا کردن درین دریا به دست بسته می باید شنا کردن دل غمگین به زور اشک هیهات است…

ادامه مطلب

مرد غوغا نیستی سرور نمی باید شدن

مرد غوغا نیستی سرور نمی باید شدن تاب دردسر نداری سر نمی باید شدن مور ازین تدبیر بر دست سلیمان بوسه زد غافل از اندیشه…

ادامه مطلب

به اهل عشق نصیحت چه می تواند کرد؟

به اهل عشق نصیحت چه می تواند کرد؟ نمک به شور قیامت چه می تواند کرد؟ به آفتاب جهانسوز اوج یکتایی هجوم شبنم کثرت چه…

ادامه مطلب

مرا ز نشأه می ساخت کامیاب هوا

مرا ز نشأه می ساخت کامیاب هوا که هست داروی بیهوشی شراب هوا علاج ظلمت ابرست باده روشن که دل سیاه کند بی شراب ناب…

ادامه مطلب

به احتیاط نظر کن به چشم جادویش

به احتیاط نظر کن به چشم جادویش که در کمین رمیدن نشسته آهویش گلی که از عرق شرم نیست شبنم ریز پلی است آن طرف…

ادامه مطلب

مرا پاس ادب زان آستان مهجور می دارد

مرا پاس ادب زان آستان مهجور می دارد ترا تمکین و ناز از صحبت من دور می دارد نباشد حسن را مشاطه ای چون پاکدامانی…

ادامه مطلب

بلبل خوش نغمه ام، با گل سخن باشد مرا

بلبل خوش نغمه ام، با گل سخن باشد مرا سرمه خاموشی از زاغ و زغن باشد مرا از نوای خویش چون بلبل شود روشن دلم…

ادامه مطلب

مرا از عشق داغی بر دل افگار بایستی

مرا از عشق داغی بر دل افگار بایستی چراغی بر سر بالین این بیمار بایستی نمی شد فرصت خاریدن سر باددستان را به مقدار خرابی…

ادامه مطلب

بس که شبها چین غم می چیند از ابروی من

بس که شبها چین غم می چیند از ابروی من موج جوهر می زند آیینه زانوی من بی تو گر پهلو به روی بستر خارا…

ادامه مطلب

مدار از دامن شب دست وقت عرض مطلب ها

مدار از دامن شب دست وقت عرض مطلب ها که باشد بادبان کشتی دل دامن شب ها چه محو ناخدا گردیده ای، ای از خدا…

ادامه مطلب

بس است روی دلی مشت استخوان مرا

بس است روی دلی مشت استخوان مرا ز چشم شیر فتد برق در نیستانم ز شرم ناله ام از بس به خاک ریخته است زبان…

ادامه مطلب

محو جانان خویش را جانان تصور می کند

محو جانان خویش را جانان تصور می کند قطره خود را بحر بی پایان تصور می کند هر که در سرگشتگی ثابت قدم گردیده است…

ادامه مطلب

برون آمد زلب چون حرف، دیگر برنمی گردد

برون آمد زلب چون حرف، دیگر برنمی گردد به زندان صدف از گوش، گوهر بر نمی گردد شلایین است در صورت پذیری دیده حیران ازین…

ادامه مطلب

مجو چون غافلان از عالم اسباب بیداری

مجو چون غافلان از عالم اسباب بیداری که پیدا کم شود در پرده های خواب بیداری مشو از سجده آن طاق ابرو یک نفس غافل…

ادامه مطلب

برق خاشاک گنه، روزه تابستان است

برق خاشاک گنه، روزه تابستان است دود این آتش جانسوز به از ریحان است می توان یافت ز سی پاره ماه رمضان آنچه ز اسرار…

ادامه مطلب

مبر به جای اطاعت به کار طاعت را

مبر به جای اطاعت به کار طاعت را گران به خاطر مردم مکن عبادت را قبول خلق حجاب است از قبول خدا نهفته دار به…

ادامه مطلب

برای رزق من گردون عبث تدبیر می سازد

برای رزق من گردون عبث تدبیر می سازد که دل خوردن مرا از زندگانی سیر می سازد زآهو تا جدا شد نافه چون دستار شد…

ادامه مطلب

مایه پرورش عالم اسباب یکی است

مایه پرورش عالم اسباب یکی است باغ هر چند به صد رنگ بود آب یکی است لطف چون قهر مرا زیر و زبر می سازد…

ادامه مطلب

بر طفل اشک خون جگر دست یافته است

بر طفل اشک خون جگر دست یافته است در آب، رنگ چون به گهر دست یافته است؟ بتوان به حرف نرم دل سنگ آب کرد…

ادامه مطلب

ما نه آنیم که ما را به زبان باید جست

ما نه آنیم که ما را به زبان باید جست یا ز هر بی سروپا نام و نشان باید جست اهل دل را به دل…

ادامه مطلب

بر دل نازک گرانی می کند اندیشه ام

بر دل نازک گرانی می کند اندیشه ام سنگ می گردد زناسازی پری در شیشه ام خنده سوفار از دلتنگیم پیکان شود بگذرد گر ناوک…

ادامه مطلب

ما گر چه بسته ایم لب از گفتگوی دوست

ما گر چه بسته ایم لب از گفتگوی دوست آیینه دار راز نهان است روی دوست از بوی پیرهن گذرد آستین فشان در مغز هر…

ادامه مطلب

بده می که بر قلب گردون زنیم!

بده می که بر قلب گردون زنیم! ازین شیشه چون رنگ بیرون زنیم سرانجام چون خشت بالین بود به خم تکیه همچون فلاطون زنیم برآییم…

ادامه مطلب

ما ز بیکاری ز فکر کار فارغ گشته ایم

ما ز بیکاری ز فکر کار فارغ گشته ایم از زیان و سود این بازار فارغ گشته ایم کرده ایم از راحت دنیا به خواب…

ادامه مطلب

بتان که خون شهیدان چو آب می نوشند

بتان که خون شهیدان چو آب می نوشند کجا ز ساغرومینا شراب می نوشند چه تشنه اند به خون حجاب خوبانی که باده شراب در…

ادامه مطلب

ما داغ خود به تاج فریدون نمی دهیم

ما داغ خود به تاج فریدون نمی دهیم عریان تنی به اطلس گردون نمی دهیم در سینه می کنیم گره شور عشق را عرض جنون…

ادامه مطلب

بازدارم به نظر خط غباری که مپرس

بازدارم به نظر خط غباری که مپرس سایه کرده است به من ابربهاری که مپرس نیست در رفتن دل هیچ گناهی از من کششی دیده…

ادامه مطلب

ما به ناسازی ابنای زمان ساخته ایم

ما به ناسازی ابنای زمان ساخته ایم وسعت حوصله را مهر دهان ساخته ایم وقت ما را نکند موج حوادث ناصاف ما به این سلسله…

ادامه مطلب

باده تلخی که از بویش دل منصور ریخت

باده تلخی که از بویش دل منصور ریخت عشق آتشدست در مغز من پرشور ریخت از لب خاموش من مهر خموشی برنداشت باده تلخی که…

ادامه مطلب

ما به اکسیر قناعت خاک را زر کرده ایم

ما به اکسیر قناعت خاک را زر کرده ایم زهر را بسیار از یک خنده شکر کرده ایم نیست غیر از ساده لوحی در بساط…

ادامه مطلب

با هوسناکان چنین گر آشنا خواهی شدن

با هوسناکان چنین گر آشنا خواهی شدن بی مروت، بی حقیقت، بی وفا خواهی شدن جانفشانی های ما را ای پریشان اختلاط یاد خواهی کرد…

ادامه مطلب

لطف بتان جانگدازتر ز عتاب است

لطف بتان جانگدازتر ز عتاب است شبنم این باغ تلختر ز گلاب است صلح سبکسیرشان تهیه جنگ است چاشنی نوشخندشان شکراب است رگ به تنم…

ادامه مطلب

با قیامت قامتش همدوش می گردد هنوز

با قیامت قامتش همدوش می گردد هنوز از خرامش بوی گل مدهوش می گردد هنوز از نگاه تلخ، بادامش همان دل می گزد زهر در…

ادامه مطلب

لب نو خط جانان دور باش بوالهوس باشد

لب نو خط جانان دور باش بوالهوس باشد که شکر در دل شب ایمن از جوش مگس باشد قیامت می کند در سایه زلف سیه…

ادامه مطلب

با سیه چشمان بود بزم می گلگون من

با سیه چشمان بود بزم می گلگون من ساغر از ناف غزالان می زند مجنون من می کند در سینه ام پیوسته جولان درد و…

ادامه مطلب

لب پیاله گزیدی سر از خمار مپیچ

لب پیاله گزیدی سر از خمار مپیچ گلی ز شاخ شکستی قدم زخار مپیچ حریف خنده دریاکشان نخواهی شد چو موجهای شلاین به هر کنار…

ادامه مطلب

با دختر رز دگر نشستی

با دختر رز دگر نشستی پیمان خدای را شکستی دنبال هوای نفس رفتی سررشته عهد را گسستی گر توبه ترا شکسته می بود کی توبه…

ادامه مطلب

گوهر کامل عیاران چشم نمناک است وبس

گوهر کامل عیاران چشم نمناک است وبس تحفه روشندلان آیینه پاک است وبس هرگروهی قبله ای دارند ارباب نیاز قبله حاجت روای مادل چاک است…

ادامه مطلب

آیینه را سیاه کند با غبار بحث

آیینه را سیاه کند با غبار بحث گو آسمان مکن به من خاکسار بحث در عالم شهود ندارد دلیل راه حیران عشق را نکند بیقرار…

ادامه مطلب

گوش از برای نغمه تر آفریده اند

گوش از برای نغمه تر آفریده اند وز بهر روی خوب نظرآفریده اند چشم از برای گریه ولب از برای آه وز بهر داغ لخت…

ادامه مطلب

این ناکسان که فخر به اجداد می کنند

این ناکسان که فخر به اجداد می کنند از رو به پشت نامه دلی شاد می کنند بخل از کرم به است که بی حاصلان…

ادامه مطلب

گلی که بلبل ما برگ عیش ازو دارد

گلی که بلبل ما برگ عیش ازو دارد هزار مرحله افزون به رنگ و بو دارد خبر کسی که ازان حسن عالم آرا یافت به…

ادامه مطلب

آیتی چون خط مشکین تو در قرآن نیست

آیتی چون خط مشکین تو در قرآن نیست نقطه چون خال تو در دایره امکان نیست محک آدمیان چهره گندم گون است دست رد هر…

ادامه مطلب

گل داده هرزه نالی چمن دهد

گل داده هرزه نالی چمن دهد گوش گران سزای لب پر سخن دهد برگ خزان رسیده شمارد سهیل را لعلش که گوشمال عقیق یمن دهد…

ادامه مطلب

ای قامت بلندت معراج آفریدن

ای قامت بلندت معراج آفریدن یک شیوه خرامت در پیش پا ندیدن پرواز طایر شوق مقراض قطع راه است صد ساله راه طی شد دل…

ادامه مطلب

گفتگو از عقد دندان گوهر غلطان شود

گفتگو از عقد دندان گوهر غلطان شود پوچ گو گردد کهنسالی که بی دندان شود مگذران در خواب غفلت زندگانی را که عمر چون فلاخن…

ادامه مطلب

ای ستمگر از نگاه دور رنجیدن نداشت

ای ستمگر از نگاه دور رنجیدن نداشت این گناه سهل، بر انگشت پیچیدن نداشت شکوه ننوشتن مکتوب را طی می کنیم نامه ما ای فرامشکار…

ادامه مطلب