غزلیات – حزین لاهیجی
افسر شاهی ما، بی سر و سامانی ما
افسر شاهی ما، بی سر و سامانی ما گوشهٔ خاطر ما، ملک سلیمانی ما بس که سودیم به راه تو جبین را چو صدف استخوانی…
از ناز نقش پایت، بر خاک مشکل آید
از ناز نقش پایت، بر خاک مشکل آید هر جا قدم گذاری، بر پارهٔ دل آید کو قاصدی که آرد، سویت دگر پیامم آواز دل…
از دلم برخاست دودی، آسمان آمد پدید
از دلم برخاست دودی، آسمان آمد پدید گردی از خاطر فشاندم، خاکدان آمد پدید حرف عشق آمد به لب، شور قیامت ساز شد داغ دل…
آتش زده آن لعل قبا، خانه زین را
آتش زده آن لعل قبا، خانه زین را بر خرمن ما برق گشاده ست کمین را همچون کف خاکی که برد سبزه ز جایش کردند…
یا از سر روزگار برخیز
یا از سر روزگار برخیز یا از غم ننگ و عار برخیز در پرده ی خواب غفلتی چند ای دیده اعتبار برخیز دوران سر فتنه…
هرکس به خاک میکده مست و خراب مُرد
هرکس به خاک میکده مست و خراب مُرد آسوده از ثواب و خلاص از عذاب مرد چشمی به دور دهر سیه کاسه سیر نیست اسکندرش…
نه هرکه طبل و علم ساخت سروری داند
نه هرکه طبل و علم ساخت سروری داند نه هر که تاخت به لشکر سکندری داند علوّ فطرت و طبع سخن خدا داد است نه…
نگاه ناز او فهمید، راز سینه جوشی را
نگاه ناز او فهمید، راز سینه جوشی را رساند آخر به جایی، عشق فریاد خموشی را چه پروا گر در میخانه ها را محتسب گل…
نخواهد از شکنج دام هرگز کرد آزادم
نخواهد از شکنج دام هرگز کرد آزادم تغافل پیشه صیادی که خوش دارد به فریادم به کونین التفاتم نیست ز اندک التفات تو فراموش از…
می به بزم ما امشب، از رمیده هوشان است
می به بزم ما امشب، از رمیده هوشان است نی ز بی نواییها، کوچه خموشان است رگ چو شمع می سوزد، در تنم ز تشنه…
مکن دشوار از تن پروری آزادی جان را
مکن دشوار از تن پروری آزادی جان را چه محکم می کنی چون ابلهان دیوار زندان را؟ دیار عشق را نازم که طفلان هوسناکش چو…
مرا دور از تو، گل در پیرهن خار است پنداری
مرا دور از تو، گل در پیرهن خار است پنداری رگ جان بی توام، پیوند زنّار است پنداری ز مضراب غم نامهربان شوخی، فغان سازم…
ما چاک به دامن زدهٔ تهمت عشقیم
ما چاک به دامن زدهٔ تهمت عشقیم واعظ سر خود گیر که ما امّت عشقیم عاری بود از عکس خودی آینهٔ ما آتش به دل…
گلگونهٔ بهار است خوناب دیدهٔ من
گلگونهٔ بهار است خوناب دیدهٔ من گل در خزان ندارد رنگ پریدهٔ من حیرتگه نگاهم، آیینه دار لیلی ست مجنون وادی اوست هوش رمیدهٔ من…
گر سینه شود سینا، بی تاب و توانستی
گر سینه شود سینا، بی تاب و توانستی تاب من و آن جلوه، مهتاب و کتانستی آسان به قد و عارض، عاشق ندهد دل را…
کوتاه ماند دست تمنّا در آستین
کوتاه ماند دست تمنّا در آستین داریم گریه بی تو چو مینا در آستین تا صبح حشر پرده نشین است همچنان از شرم ساعدت، ید…
کجا پاس حجاب از زاهد بیپیر میآید؟
کجا پاس حجاب از زاهد بیپیر میآید؟ که تا میخانه هم با خرقهٔ تزویر میآید مزن دم با من آتش نفس در شکرافشانی تو را…
فقرم کجا ز جلوهٔ دنیا زبون شود؟
فقرم کجا ز جلوهٔ دنیا زبون شود؟ موج سراب، دام ره خضر چون شود؟ سودای زلف یار، به دیوانگی کشید فکری که در دماغ بماند،…
عهد پیرانه سری، عشق جوان افتاده ست
عهد پیرانه سری، عشق جوان افتاده ست جوش ایّام بهارم، به خزان افتاده ست در فضایی که زند موج طلب، حیرت ما کعبه، سرگشته تر…
عشاق را ز سیر گل و ارغوان چه حظ؟
عشاق را ز سیر گل و ارغوان چه حظ؟ بی جلوه جمال تو از گلستان چه حظ؟ دور از وصال یار چه لذت ز روزگار؟…
صد جان به حسرت سوختی، آهی ز جایی برنخاست
صد جان به حسرت سوختی، آهی ز جایی برنخاست از دل شکستن های ما، هرگز صدایی برنخاست نخلت کز اشک و آه من، نشو و…
شنیدم در قفس از شاخساران شور بلبل را
شنیدم در قفس از شاخساران شور بلبل را به سیل گریه دادم خانهٔ صبر و تحمّل را مدام از دوربینی مرغ زیرک در بلا باشد…
شامی که مست صبح امیدش نمی کنند
شامی که مست صبح امیدش نمی کنند بخت سیاه ماست، سفیدش نمی کنند صیدی نمی کشند بتان در کمند عشق تا سایه پرور گُل و…
سحر ز هاتف میخانه ام سروش آمد
سحر ز هاتف میخانه ام سروش آمد که بایدت به در پیر می فروش آمد به جان چو خدمت میخانه راکمر بستم سرم ز مستی…
ساقی مده خمارم در انتظار چندین
ساقی مده خمارم در انتظار چندین گلشن وفا ندارد، گل اعتبار چندین هر بوالهوس ز تیغت صد زخم کاریش هست اخلاص جان سپاران نامد به…
زمین و آسمان بیهوده می پیمود آوازم
زمین و آسمان بیهوده می پیمود آوازم شکستم نغمه را در سینه و آسود آوازم نوآموز نواسازی نیم چون قمری و بلبل زبور عشق می…
ز مستی های صهبای ازل میخانهٔ خویشم
ز مستی های صهبای ازل میخانهٔ خویشم چو چشم خوش نگاهان سرخوش از پیمانهٔ خویشم تجلی کرده در جانم جمال شعله رخساری ز ایمانم چه…
ز دام طره، شکنهای دلربا بنمای
ز دام طره، شکنهای دلربا بنمای نوازشی به من محنت آزما بنمای حدیث نرگس مست تو می کنم، عمریست ز یک نگه، گل صد گونه…
ز بس دارد غم آن گل عذار آشفته احوالم
ز بس دارد غم آن گل عذار آشفته احوالم گشاید جوی خون از دیدهٔ آیینه، تمثالم ز تاثیر گرفتاری، تبی در استخوان دارم که می…
رخ تو رونق صبح بهار می شکند
رخ تو رونق صبح بهار می شکند کرشمه تو، دل روزگار می شکند غرور گریهٔ دریا مدار مستی ما پیاله بر سر ابر بهار می…
دو جهان است درکنار خودم
دو جهان است درکنار خودم خود خزان خود و بهار خودم مایه ور تر، کنارم از دریاست خجل از چشم اشکبار خودم گاهگاهی دلم به…
دل بیگانه مشرب با نگاه آشنا دارد
دل بیگانه مشرب با نگاه آشنا دارد همان گرمی که با هم در میان، برق و گیا دارد ندارم فرصت آن کز سبو می در…
درعشق شد به رنگ دگر روزگار ما
درعشق شد به رنگ دگر روزگار ما تغییر رنگ ماست خزان و بهار ما از خویش می رویم سبکتر ز بوی گل بر طرف دامنی…
در دیده نگاه تو که از جوش فتاده
در دیده نگاه تو که از جوش فتاده مستی ست که در میکده خاموش فتاده مشکیست که دارد جگر نافه پر از خون خالی که…
دایم وصیّت این است، از ما معاشران را
دایم وصیّت این است، از ما معاشران را کز کف نمی توان داد، زلف سمنبران را چیزی نمی تواند، قطع یگانگی کرد نتوان ز هم…
خوش آنکه، دلم در شکن زلف تو جا داشت
خوش آنکه، دلم در شکن زلف تو جا داشت بخت سیهم، خاصیت بال هما داشت گر عشق ندادی به غمش نقد دو عالم در مصر…
خموشی گزین در دبستان معنی
خموشی گزین در دبستان معنی که لفظ است، خارگریبان معنی ندارند ربطی به هم، آتش و نی قلم کی بود، مرد میدان معنی؟ بریدیم پیوند…
خالی دمی ز درد تو این ناتوان نبود
خالی دمی ز درد تو این ناتوان نبود بی ناله های زار، نی استخوان نبود گلزار حسن توست کز آدم دمیده است هرگز مرا به…
چون وصل در نگنجد، هجران کجاست لایق؟
چون وصل در نگنجد، هجران کجاست لایق؟ آری یکی ست اینجا معشوق و عشق و عاشق از عارض نکویان حسن تو جلوه گر شد کآمیخت…
چو سنبل تو به طرف سمن فرو ریزد
چو سنبل تو به طرف سمن فرو ریزد دل شکسته اش از هر شکن فرو ریزد به شیوه ای که ز گلبرگ تر چکد شبنم…
چشمت از ناز نبستهست در راز به من
چشمت از ناز نبستهست در راز به من رسد از جنبش مژگان تو آواز به من مهر را ذره ناچیز نمی گردد بار چون خریدی…
جانان ز من آیا خبری داشته باشد؟
جانان ز من آیا خبری داشته باشد؟ آه دل سوزان اثری داشته باشد؟ خورشید چو دود دل ما، پرده نشین است این تیره شب آیا…
تن دیده اند از من و جانم ندیده اند
تن دیده اند از من و جانم ندیده اند نامم شنیده اند و نشانم ندیده اند آنها که آورند سبک در نظر مرا بیچارگان، به…
تا شمع من ز دیدهٔ شب زنده دار رفت
تا شمع من ز دیدهٔ شب زنده دار رفت دود از سرم برآمد و اشک از کنار رفت در پیچ و تاب حلقه آن زلف…
پشتم چو تیغ خم شد، از بار جوهر خویش
پشتم چو تیغ خم شد، از بار جوهر خویش جز پیش خود نیارم، هرگز فرو سر خویش گر داغ سینهٔ خود خورشید را نمایم گردون…
بی شمع می، به بزم دل و دیده نور نیست
بی شمع می، به بزم دل و دیده نور نیست از بادهٔ شبانه گذشتن، شعور نیست اکنون که، ساقی از پی هم جام می دهد…
به هند، گشته زمین گیر، ناتوانی ما
به هند، گشته زمین گیر، ناتوانی ما رسیده است به شب، روز زندگانی ما به ما قفس وطنان، نوبهار می خندد خزان رسید و نشد…
به صورت هر چه بینی، نقش برآب است در معنی
به صورت هر چه بینی، نقش برآب است در معنی نگاه خرده بینان، پرده ی خواب است در معنی زبون در کارگاه صورت افتد، مرد…
به جلوه های رسا سرفراز می آیی
به جلوه های رسا سرفراز می آیی مگر ز غارت عمر دراز می آیی ز خون مهر و وفا تیغ ناز غمّاز است که از…
بلبل و پروانه را عشق گریبان گرفت
بلبل و پروانه را عشق گریبان گرفت این ره بزم، آن یکی، راه گلستان گرفت تیره شبستان دهر، جای نشستن نبود دامن جان مرا، صحبت…