یا مشو ازدردعشق ای دل علیل

یا مشو ازدردعشق ای دل علیل یاکه در پیش طبیبی برد دخیل یا مده خود را به دست دلبران یا فنا کن خویش را بی…

ادامه مطلب

هر صفائی که دارد آن مه رو

هر صفائی که دارد آن مه رو هست من را چون هستیم هست او هرکه همرنگ یار نیست بلی نیست عشقش به غیر رنگ وبو…

ادامه مطلب

نه میل سیر گلشن نه تقاضای چمن دارم

نه میل سیر گلشن نه تقاضای چمن دارم که در بر سر و قدی لاله رخ نسرین بدن دارم قمر دارد به سر سرو من…

ادامه مطلب

نخواهد آمد آن دلبر دگر در بر اگر آید

نخواهد آمد آن دلبر دگر در بر اگر آید مرا روحی به روح وقوتی اندر جگر آید نه عمر رفته باز آید نه تیر از…

ادامه مطلب

من از فراق توتاچندسوزم وسازم

من از فراق توتاچندسوزم وسازم بکن به وصل خود آخر دمی سرافرازم گهی چوباد صبا گر به سوی من گذری نثار پای تو راجای زر…

ادامه مطلب

ما عاشقان مست دل از دست داده ایم

ما عاشقان مست دل از دست داده ایم از دست رفته ایم وز پا اوفتاده ایم چشم ازجهان وهرچه در اوهست بسته ایم بر روی…

ادامه مطلب

گفتمش دیوانه ام گفتا که زنجیرت کنم

گفتمش دیوانه ام گفتا که زنجیرت کنم گفتمش ویرانه ام گفتا که تعمیرت کنم گفتم ازعشق توچون زلف توپرچین شد رخم گفت درعهدجوانی خواستم پیرت…

ادامه مطلب

گفتم این شور من ازچیست بگفت از نمکم

گفتم این شور من ازچیست بگفت از نمکم گفتمش پیشتر آ تا نمکت را بمکم زهره ای در بر من یا قمری یا خورشید دانم…

ادامه مطلب

کسی که عشق ندارد چه درجهان دارد

کسی که عشق ندارد چه درجهان دارد تنی که یار ندارد مگوکه جان دارد هر آن که گلرخی او را به بر بود شب وروز…

ادامه مطلب

علی الصباح نظر بر رخ توفیروز است

علی الصباح نظر بر رخ توفیروز است شب وصال توخوشتر ز روز نوروز است عجب مدار که سوزم چوشمع سر تا پای که آتش غم…

ادامه مطلب

عاقلان گویند کس خودرا به دریا کی زند

عاقلان گویند کس خودرا به دریا کی زند عاشقان گویند ما را آب اوتا پی زند مطرب اندرمجلس امشب هوش می خواران ببرد پا منه…

ادامه مطلب

سزد کز حسن در عالم کنی دعوی به یکتائی

سزد کز حسن در عالم کنی دعوی به یکتائی که از آدم نیامد چون توفرزندی به زیبائی دهانت عارفان را شد دلیل نیستی اما ز…

ادامه مطلب

زنده دور از روی آن سیمین تنم

زنده دور از روی آن سیمین تنم من عجب آهن دل وروئین تنم حال دل از من چه می پرسی زهجر کن به رخسارم نگاه…

ادامه مطلب

ز روی ناز با من ترک من گاهی که بستیزد

ز روی ناز با من ترک من گاهی که بستیزد چو بیند می شوم آزرده طرح آشتی ریزد بود هوش از سرم صبر از دلم…

ادامه مطلب

روشنی کف موسی همه ازروی تو بود

روشنی کف موسی همه ازروی تو بود تیرگی دل فرعون هم ازموی تو بود دم عیسی که از او عظم رمیم احیا شد رمزی از…

ادامه مطلب

دوش از بی مهری آن مه غمین بودم زیاد

دوش از بی مهری آن مه غمین بودم زیاد ناگهم تدبیری آمد بهر دیدارش به یاد سوی اوگفتم نویسم شرح حالی تا مگر از غم…

ادامه مطلب

دلبر ما را به حال ما اگر بود التفاتی

دلبر ما را به حال ما اگر بود التفاتی می شدی حاصل ز بندغم دل ما را نجاتی معنی این را بگویم تا بدانی هجر…

ادامه مطلب

دل جای در آن طره طرار گرفته

دل جای در آن طره طرار گرفته گنجشک مگر جا به بر مار گرفته اشکم شده شنگرفی و روزم شده نیلی تا آینه روی تو…

ادامه مطلب

در دلم از تو پریچهره شکی می آید

در دلم از تو پریچهره شکی می آید که پری می گذرد یا ملکی می آید اشک من سیم شد وچهره مرا زر گردید زآنکه…

ادامه مطلب

خیز ای بت من باده گلگون کهن ده

خیز ای بت من باده گلگون کهن ده گر باده به من می دهی امروز به من ده امروز بسی تنگدلم از غم ایام ده…

ادامه مطلب

چون به پیش پای دلبر زلف سرافکنده شد

چون به پیش پای دلبر زلف سرافکنده شد دل هم انر پای اوفتاد واز جان بنده شد دل سر زلف تو را بگرفت و از…

ادامه مطلب

چنگ این همه در طره طرار مینداز

چنگ این همه در طره طرار مینداز در چنبر این مار سیه چنگ مینداز بردی دلم از بر ز برم نیز ببر جان جانا به…

ادامه مطلب

چرا به کار جهان روز و شب به تدبیری

چرا به کار جهان روز و شب به تدبیری مکن تلاش مگر بی خبر ز تقدیری ز بار پیری وغم خم شود قدت چون نخل…

ادامه مطلب

توبه زلف از پی آزار دلم شانه کشی

توبه زلف از پی آزار دلم شانه کشی من از این شاد که دل را به سر شانه کشی ور زنی شانه به زلف از…

ادامه مطلب

تا به زلف تو دلم ملحق شد

تا به زلف تو دلم ملحق شد این پریشانی از او مشتق شد تومگر روی به مه بنمودی که مه از نورجمالت شق شد بت…

ادامه مطلب

بوی یار مهربان آیدهمی

بوی یار مهربان آیدهمی بر مشامم بوی جان آید همی خانه را ای دل ز آلایش بروب زآنکه سویت میهمان آید همی من نمی خواهم…

ادامه مطلب

بسته دلم را به بند حلقه گیسوی تو

بسته دلم را به بند حلقه گیسوی تو کرده قدم را کمان حالت ابروی تو سرورود دررکوع گر تو درآئی به باغ مه ننماید طلوع…

ادامه مطلب

بارم اندر کوی یارم درگل است

بارم اندر کوی یارم درگل است درگل است ار بارم اندر منزل است دادن جان باشد آسان درغمش زندگانی بی وجودش مشکل است شمع را…

ادامه مطلب

ای مژه خونریز توچون ناوک دل دوز

ای مژه خونریز توچون ناوک دل دوز از چشم سیاه تو سیه گشته مرا روز برخیز وبیاور می وبنشین وبده جام وآتش به دلم ز…

ادامه مطلب

ای ترک من ای آفت دین ودل وفرهنگ

ای ترک من ای آفت دین ودل وفرهنگ برخیز وبده باده و بیشین وبزن چنگ چون زلف پریشان توافتم زچه در تاب چون تنگ دهان…

ادامه مطلب

آگه نیی که بیتو شب و روز چون کنیم

آگه نیی که بیتو شب و روز چون کنیم دل را کنیم خون وز چشمان برون کنیم جور وجفا هر آنچه توافزون کنی به ما…

ادامه مطلب

از غم رویش مبین کز گریه چشمم نم بود

از غم رویش مبین کز گریه چشمم نم بود دامنم را بین که اندر هر کنارش یم بود در دل هر آدمی باشد در این…

ادامه مطلب

از پریشانی ندام زلف مشتق گشته است

از پریشانی ندام زلف مشتق گشته است یا پریشانی به زلف یار ملحق گشته است بینی دلدار را بین جای انگشت نبی است کاین چنین…

ادامه مطلب

یا رب آن عمر ز من رفته به من بازرسان

یا رب آن عمر ز من رفته به من بازرسان آن گرانمایه درم را به عدن بازرسان نه دل اندربر من باشد ونه دلبر من…

ادامه مطلب

هر کس که باشدش خط و خالی نه دلبر است

هر کس که باشدش خط و خالی نه دلبر است دلبر کسی بود که دل او را مسخر است حال دل شکسته من را ز…

ادامه مطلب

نه من به عشق تو امروز خسته وزارم

نه من به عشق تو امروز خسته وزارم که کرده اندبه روز ازل گرفتارم بگفتم از پی خوبان دلا مروگفتا گمانم اینکه یقین کرده ای…

ادامه مطلب

ندیده برده دل و دین ز کف جمال توام

ندیده برده دل و دین ز کف جمال توام نموده شکل هلالی به قدخیال توام مرا توروزوشب اندر برابر نظری میان هجر تودرنعمت وصال توام…

ادامه مطلب

مگرنه جان منی پس چرا ز من دوری

مگرنه جان منی پس چرا ز من دوری بیا که راحت روحی ومایه سوری ز آدمی چو توحاشا که دروجود آید فرشته ای وز نوری…

ادامه مطلب

ما کجا کی عاشق دلخسته ایم

ما کجا کی عاشق دلخسته ایم عشق را برخود به تهمت بسته ایم از غم بی آلتی افسرده ایم حاش لله کی کجا وارسته ایم…

ادامه مطلب

گفتمش از غم توجانم خست

گفتمش از غم توجانم خست گفت طرفی ز عشق رویم بست گفتمش بردی ازکفم دل ودین گفت تقدیر شد ز روز الست گفتمش چون کند…

ادامه مطلب

گفت یار ار عاشقی از سوختن پروانکن

گفت یار ار عاشقی از سوختن پروانکن گفتمش در پیش شمع رخ مرا پروانه کن گفت دارم زلف چون زنجیر و روی چون پری گفتمش…

ادامه مطلب

کسی نشدخبر از حال ما که ما چونیم

کسی نشدخبر از حال ما که ما چونیم خبرشدند همین قدر را که دلخونیم ز شور شکر شیرین لبی چوفرهادیم ز عشق طلعت لیلی رخی…

ادامه مطلب

غم ندارم در ره یار آنچه آزارم کنند

غم ندارم در ره یار آنچه آزارم کنند گر همه از جان خود ز آزار بیزارم کنند شکر لله بختی مستم من اندر عشق دوست…

ادامه مطلب

عاشق روی تو صاحب نظری نیست که نیست

عاشق روی تو صاحب نظری نیست که نیست خاک درگاه توکحل بصری نیست که نیست نه همی جلوه کند حسن تو در دیده من جلوه…

ادامه مطلب

سلطان عشق ما را سرباز خویش کرده

سلطان عشق ما را سرباز خویش کرده همدم به خود نموده دمساز خویش کرده با ما چرا نگوئید راز خود ای حریفان ما را چو…

ادامه مطلب

زلفت شب قدر است ورخت ماه مبارک

زلفت شب قدر است ورخت ماه مبارک از این شب واین ماه تعالی وتبارک درماه مبارک شب قدراست نهان لیک پنهان به شب قدر تو…

ادامه مطلب

ز حال من خبرت نیست کز فراق تو چونم

ز حال من خبرت نیست کز فراق تو چونم همی ز بسکه کنم گریه غرق لجه خونم که تا به زلف چو زنجیر توکنند به…

ادامه مطلب

رخت چو مهر درخشان ز بسکه پر نور است

رخت چو مهر درخشان ز بسکه پر نور است اگر غلط نکنم مادر تواز حور است قسم به موی تو یعنی به سوره واللیل که…

ادامه مطلب

دیده در آینه گویا خط وخال خود را

دیده در آینه گویا خط وخال خود را که نداند چومن دلشده حال خود را زآن مرا کردچنین عاشق ورسوای جهان خواست تا جلوه دهد…

ادامه مطلب

دلبر آن نیستکه رخسار چوماهی دارد

دلبر آن نیستکه رخسار چوماهی دارد یا به رخسار چومه زلف سیاهی دارد نیز عاشق نبود هر که بودخونین دل یا به رخ اشک و…

ادامه مطلب