پندنامه – عطار نیشابوری
بسم الله الرحمن الرحیم
حمد بی حد آن خدای پاک را آنکه ایمان داد مشتی خاک را آنکه در آدم دمید او روح را داد از طوفان نجات او…
در بیان چار چیز که بازگردانیدن آنها محالست
چارچیز است آنکه بعد از رفتنش از محالاتست باز آوردنش چون حدیثی رفت ناگه بر زبان یا که تیری جست بیرون از کمان باز چون…
در بیان سخاوت
در سخا کوش ای برادر در سخا تا بیابی از پی شدت رخا باش پیوسته جوانمرد ای اخی زانکه نبود دوزخی مرد سخی در رخ…
در بیان مخالفت نفس اماره
عاقل آن باشد که او شاکر بود و آنگهی بر نفس خود قادر بود هر کهخشم خود فرو خورد ای جوان باشد او از رستگاران…
در صفت ریاضت نفس و ترک دنیا
گر همی خواهی که گردی سر بلند ای پسر بر خود در راحت ببند هر که بربست او در راحت تمام باز شد بر وی…
در بیان آن کس که دوستی را نشاید
دوست گر باشد زیانکار ای پسر رو طمع زان دوست بردار ای پسر هر که میگوید بدیهای تو فاش دوست مشمارش بدو همدم مباش دوستی…
در بیان چار خصلت که مردم را نیکوست
بر همه کس نیک باشد چارچیز با تو گویم یادگیرش ای عزیز اول آن باشد که باشی دادگر هم ز عقل خویش باشی باخبر با…
در بیان شش چیز که بکار آید
در جهان شش چیز میآید بکار اولا باری طعام خوشگوار خوش بود یار موافق در جهان باز مخدومی که باشد مهربان هر سخن کان راست…
در بیان معرفت الله
معرفت حاصل کن ای جان پدر تا بیابی از خدای خود خبر هر که عارف شد خدای خویش را در فنا بیند بقای خویش را…
در صفت علامتهای بزرگی
چارچیز آمد بزرگی را دلیل هر که آن دارد بود مرد جلیل علم را اعزاز کردن بی حساب خلق را دادن جواب با صواب دیگر…
نصایح
شد دو خصلت مرد ابله را نشان صحبت صبیان و رغبت با زنان ناخوشی در زندگانی ای ولید مرد را از خوی بد گردد پدید…
در بیان چارچیز که آدمی را شکست آرد
آدمی را چارچیز آرد شکست با تو گویم گوش دارای حق پرست دشمن بسیار و وام بی شمار شغل بی حد و عیال با قطار…
در بیان صدقه دادن
گر کنی خیری بدست خویش کن خیر خود را وقف هر درویش کن یک درم کان را بدست خود دهند به بود زان کز پی…
در بیان فواید خدمت
تا توانی ای پسر خدمت گزین تا رود اسب مرادت زیر زین بندهٔ چون خدمت یزدان کند خدمت او گنبد گردان کند بهر خدمت هر…
در علامات مدبر
چار چیز آمد نشان مدبری یادگیرش گر تو روشن خاطری مدبری باشد بابله مشورت هم بجاهل دان سیم و زرت هرکه پند دوستان نکند قبول…
در بیان اهل سعادت
هر کرا سه کار عادت باشدش در جهان بخت و سعادت باشدش تا تواند خیر بی منت کند خویش را مستوجب رحمت کند دائما گر…
در بیان چارچیز که از چار چیز دیگر تمام باشد
چارچیز از چار دیگر شد تمام چون شنیدی یاد میدار ای غلام دانش مرد از خرد گیرد کمال از عمل نیت همی یابد جمال دینت…
در بیان صفت اهل ایمان و در عمل خالص
هرکه باشد اهل ایمان ای عزیز پاک دارد چار چیز از چارچیز از حسد اول تو دل را پاک دار خویشتن را بعد از آن…
در بیان قناعت
با قناعت ساز دایم ای پسر گرچه هیچ از فقر نبود تلختر هر سحر برخیز و استغفار کن فرصتی اکنون که داری کار کن همنشین…
در صفت فقر و صبر
فقر خود را پیش کس پیدا مکن محنت امروز را فردا مکن مرترا آنکس که فردا جان دهد غم مخور آخر ترا یک نان دهد…
در بیان بی وفای جهان
در جهان دانی که گردد معتبر آنکه او را باک نبود از خطر کم کند با کس وفا این روزگار جور دار نیستاش با مهر…
در بیان چارچیز که از عطاهای خداست
چارچیز است از عطاهای کریم با تو گویم یادگیرش ای سلیم فرض حق اول بجای آوردنست والدین از خویش راضی کردنست حکم دیگر چیست با…
در بیان صبر
تا شوی در روزگار از صابران رو مکن از دیدن سختی گران روی خود گر ترش سازی از بلا خویش را از صابران مشمار هلا…
در بیان نیک بختی
شد دلیل نیک بختی چار چیز هرکه این چارش بود باشد عزیز اصل پاک آمد دلیل نیک بخت نیست بی اصل سزای تاج و تخت…
در صفت مجاهد نفس
نفس نتوان گشت الا با سه چیز چون بگویم یاد گیرش ای عزیز خنجر خاموشی و شمشیر جوع نیزهٔ تنهایی و ترک هجوع هرکه را…
در بیان انتباه از غفلت
از خدای خویشتن غافل مباش غافلانه در ره باطل مباش جای گریه است این جهان دروی مخند چشم عبرت برگشای و لب به بند همچو…
در بیان چارچیز که اندر خطر بود
چارچیزست ای برادر با خطر تا توانی باش ازینها بر حذر قربت سلطان و الفت با بدان رغبت دنیا و صحبت با زنان قرب سلطان…
در بیان صلۀ رحم و زیارت خویشاوندان
رو بپرسیدن بر خویشان خویش تا که گردد مدت عمر تو بیش هر که گرداند ز خویشاوند رو بی گمان نقصان پذیرد عمر او هر…
در بیان ورع
در ورع ثابت قدم باش ای پسر گر همی خواهی که گردی معتبر خانهٔ دین گردد آباد از ورع لیک میگیرد خرابی از طمع هر…
در صنعت رستگاری
هست بی شک رستگاری در سه چیز با تو گویم یادگیرش ای عزیز زان یکی ترسیدنست از ذوالجلال دوم آمد جستن قوت حلال سیومین رفتن…
در بیان آنکه حقیر داشتن نباید
چارچیز آمد بزرگ و معتبر مینماید خرد لیکن درنظر زان یکی خصمت و دیگر آتشست باز بیماری کزو دل ناخوشست چارمین دانش که آراید ترا…
در بیان چارچیز که چارچیز دیگر را میزاید
ای پسر هر کس که دارد چارچیز چار دیگر هم شود موجود نیز عاقبت رسوای آید از لجاج خشم را نکند پشیمانی علاج بیگمان از…
در بیان علامات شقی
هست ظاهر سه علامت در شقی میخورد دایم حرام از احمقی بیطهارت باشد و بی گاه خیز هم از اهل علم باشد درگریز ای پسر…
در چارچیز که کم بقا دارد
چارچیز ای خواجه کم دارد بقا گوش دار ای مومن نیکو لقا جور سلطان را بقا کمتر بود پس عتاب دوستان خوشتر بود دیگر آن…
در علامتهای اهل جنت
هر کرا باشد سه خصلت در سرشت باشد آن کس بی شک از اهل بهشت شکر در نعما و صبر اندر بلا میدهد آیینهٔ دل…
در بیان آن که از دو کس احتراز میباید کرد
ازدو کس پرهیز کن ای هوشیار تا نهبینی نکبتی در روزگار اول از دشمن که او استیزه روست انگهی از صحبت نادان دوست خویش را…
در بیان چارچیز که عمر را زیاد کند
میفزاید عمر مرد از چارچیز این نصیحت بشنو ای جان عزیز اول آوردن بگوش آواز خوش وانگهی دیدن جمال ماه وش سیوم آمد ایمنی بر…
در بیان علامتهای ابلهی
چارچیز آمد نشان ابلهی با تو گویم تا بیابی آگهی عیب خود را ابله نه بیند در جهان باشد اندر جستن عیب کسان تخم بخل…
در سیرت ملوک
چار خصلت ای برادر در جهان پادشاهان را همی دارد زیان پادشه چون در ملا خندان بود بی گمان در هیبتش نقصان بود باز صحبت…
در فضیلت ائمۀ دین
آن امامانی که کردند اجتهاد رحمت بر حق برروان جمله باد بوحنیفه بود امام با صفا آن سراج امتان مصطفا باد فضل حق قرین جان…
در بیان آنکه خواری آورد
چند خصلت آورد خواری بروی با تو گویم گر همی گویی بگوی اول آن باشد که مانند مگس مرد ناخوانده شود مهمان کس هر که…
در بیان چارچیز که صاحب عقل و دانش را ازینها دور باید بود
هر کرا عقلست ودانش ای عزیز دور باید بودنش از چارچیز کار خود با ناسزا نکند رها مردمی نکند بجای ناسزا عقل داری میل بدکاری…
در بیان علامتهای بخیل
سه علامت ظاهر آمد در بخیل با تو گویم یاد گیرش ای خلیل اولا از سایلان ترسان بود وز بلای جوع هم لرزان بود چون…
در صفت اخلاق ذمیمه
چارچیز دیگر ای نیکو سرشت هست از جمله خلایق نیک زشت زان چهار اول حسد کینی بود زان گذشتی عجب و خود بینی بود خشم…
در فواید صحبت صالحان و اجتناب اهل ظلم
همنشین صالحان باش ای پسر هم جدا از فاسقان باش ای پسر جانب ظالم مکن میل از عزیز ورکنی گردی از آن خیل ای عزیز…
در بیان پنج چیز که آبروی را بریزد
دور شو از پنج خصلت ای پسر تا نریزد آب رویت در نظر اولا کم گوی با مردم دروغ زانکه گردی از دروغت بی فروغ…
در بیان چارچیز که از خطاهاست
چارچیز است از خطاها ای پسر گوش دارش با تو گویم سر بسر اول از زن داشتن چشم وفا ساده دل را بس خطا باشد…
در بیان علامتهای احمق
سه علامت دان که در احمق بود اولا غافل زِ یاد حق بود گفتن بسیار عادت باشدش کاهلی اندر عبادت باشدش ای پسر چون احمق…
در صفت بدبختی
چارچیز آثار بدبختی بود جاهلی و کاهلی سختی بود بی کسی و ناکسی هرچار باشد بخت بد را این همه آثار شد هر که در…
در نصایح
خوف و اندوهست قوت بندگان غم شود بار فرح جویندگان هر کرا نبود بدل اندیشهٔ عاقبت بر پای بیند تیشهٔ از چه موجودی بیندیش ای…