به هرجا ساز غیرت انفعال آهنگ می‌گردد

به هرجا ساز غیرت انفعال آهنگ می‌گردد به موج یک عرق صد آسیای رنگ می‌گردد نگردد ضعف پیری مانع بیتابی شوقت نوا از پا نیفتد…

ادامه مطلب

به یادت‌گردش رنگم به هرجا بار می‌بندد

به یادت‌گردش رنگم به هرجا بار می‌بندد ز موج‌ گل زمین تا آسمان زنار می‌بندد چ‌سان خاموش باشم بی‌توکز درد تمنایت تپش بر جوهر آیینه…

ادامه مطلب

به‌روی‌نسخهٔ‌هستی‌که نیست جز تب وتاب

به‌روی‌نسخهٔ‌هستی‌که نیست جز تب وتاب نوشته‌اند خط عافیت به موج سراب گرآرزو شکنی می‌شود عمارت دل شکست موج بود باعث بنای حباب دلیل غفلت ما…

ادامه مطلب

بی تو مشکل ‌کنم از خلق نهان جوهر خویش

بی تو مشکل ‌کنم از خلق نهان جوهر خویش اشک آیینهٔ یاس است ز چشم تر خویش ساکنان سرکویت ز هوس ممتازند خلد خواهد به…

ادامه مطلب

بیا خورشید معنی را ببین ازروزن مینا

بیا خورشید معنی را ببین ازروزن مینا که یاد صبح صادق می‌دهد خندیدن مینا ز زهد خشک زاهد نیست باکی سیر مستان را که ایمن…

ادامه مطلب

بی‌خلل نگذاشت گل را صنعت اجزای خویش

بی‌خلل نگذاشت گل را صنعت اجزای خویش بهر مینا سنگها زد کوه بر مینای خویش هرزه باید تاخت عمری در تلاش عافیت تا توان از…

ادامه مطلب

بی‌شکست از پردهٔ سازم نوایی برنخاست

بی‌شکست از پردهٔ سازم نوایی برنخاست ناامیدی داشتم دست دعایی برنخاست سخت بی‌رنگ است نقش وحدت عنقایی‌ام جستجوها خاک شد گردی ز جایی برنخاست اشک…

ادامه مطلب

پای طلب دمی‌که سر از دل برآورد

پای طلب دمی‌که سر از دل برآورد چون تار شمع جاده ز منزل برآورد چون سایه خاک مال تلاش فسرده‌ام کو همتی ‌که پایم ازین…

ادامه مطلب

پرتوت هر جا بپردازدکنار آینه

پرتوت هر جا بپردازدکنار آینه آفتاب آید به‌گلگشت بهار آینه در هوای شست زلفت خاک بر سرکرده‌اند ماهیان جوهر اندر چشمه سار آینه بی‌تو چون…

ادامه مطلب

پیر عقل از ما به درد نان مقدم رفته است

پیر عقل از ما به درد نان مقدم رفته است در فشارکوچه‌های گندم آدم رفته است ای به عبرت رفتگان عالم موت و حیات بگذرید…

ادامه مطلب

پیوستگی به حق‌، ز دو عالم بریدنست

پیوستگی به حق‌، ز دو عالم بریدنست دیدار دوست هستی خود را ندیدنست آزادگی کزوست مباهات عافیت دل را زحکم حرص وهوا واخریدنست پرواز سایه…

ادامه مطلب

تا چند به عیب من وما چشم‌گشودن

تا چند به عیب من وما چشم‌گشودن آیینهٔ ما آب شد از شرم نمودن مانند شرر دانهٔ بیحاصل ما را نا کاشته دیدند سزاوار درودن…

ادامه مطلب

تا دربن‌گلزار چون شبنم‌گذر داریم ما

تا دربن‌گلزار چون شبنم‌گذر داریم ما باده‌ای در جام عیش از چشم تر داریم ما سهل نبود در محیط دهر پاس اعتبار آبرویی چون‌گهر همراه…

ادامه مطلب

تا ساز نفسها کم مضراب نگیرد

تا ساز نفسها کم مضراب نگیرد آهنگ جنون دامن آداب نگیرد عاشق‌ که بنایش همه بر دوش خرابی‌ ست چون دیده چرا خانه به سیلاب…

ادامه مطلب

تا محرم طبیعت بلبل نمی‌شوی

تا محرم طبیعت بلبل نمی‌شوی رنگ آشنای خاصیت گل نمی‌شوی تا نیست وقف هر سر مویت محرفی جوهر شناس تیغ تغافل نمی‌شوی پست است نردبان…

ادامه مطلب

تاکی از این باغ و راغ رنج دویدن برید

تاکی از این باغ و راغ رنج دویدن برید سر به‌گریبان‌کشید گوی شکفتن برید غنچه قبا نوگلی مست جنون می رسد تا نشود پایمال رنگ…

ادامه مطلب

تحیر مطلعی سرزد چو صبح‌ از خویشتن رفتم

تحیر مطلعی سرزد چو صبح‌ از خویشتن رفتم نمی‌دانم‌ که آمد در خیال من‌ که من رفتم صدای ساغر الفت جنون کیفیت‌ست اینجا لب او…

ادامه مطلب

تن‌پرستان‌که به این آب و نمک عیاشند

تن‌پرستان‌که به این آب و نمک عیاشند بی‌تکلف همه بالیدن نان و آشند سر و گردن همه در دور شکم رفته فرو پر و خالی…

ادامه مطلب

توخودشخص نفس‌خویی که بادل‌نیست پیوندت

توخودشخص نفس‌خویی که بادل‌نیست پیوندت کدام افسون ز نیرنگ هوس افکند در بندت درتن ویرانهٔ عبرت به رنگی بی‌تعلق زی که خاکت نم نگیردگر همه…

ادامه مطلب

جایی‌که مرگ شهرت انجام داشته‌ست

جایی‌که مرگ شهرت انجام داشته‌ست لوح مزار هم به نگین نام داشته‌ست یاران تأملی‌که درتن عبرت انجمن چینی مو نهفته چه پیغام داشته‌ست غیر از…

ادامه مطلب

جفا جویی که من دارم هوای تیر مژگانش‌

جفا جویی که من دارم هوای تیر مژگانش‌ بود چون شبنم‌ گل دلنشین هر زخم پیکانش به یاد جلوه‌ات‌ گر دیده مژگان می‌نهد بر هم…

ادامه مطلب

جنون‌کی قدردان‌کوه و هامون می‌کند ما را

جنون‌کی قدردان‌کوه و هامون می‌کند ما را همان فرزانگی روزی دومجنون می‌کند ما را نفس هر دم‌زدن صدصبح محشر فتنه می‌خندد هوای باغ موهومی چه…

ادامه مطلب

جوش‌حرص‌از یأس من‌آخر ز تاب‌وتب نشست

جوش‌حرص‌از یأس من‌آخر ز تاب‌وتب نشست گرد سودنهای دستم بر سر مطلب نشست نیست هرکس محرم وضع ادبگاه جمال برتبسم‌کرد شوخی خط برون لب نشست…

ادامه مطلب

چشمش افکنده طرح بیدادم

چشمش افکنده طرح بیدادم سرمه ‌کو تا رسد به فریادم سرو تهمت قفس چه چاره ‌کند پا به ‌گل کرده‌اند آزادم شبنم انفعال خاصیتم همه…

ادامه مطلب

چند پیچد بر من بی‌دست وپا افتادگی

چند پیچد بر من بی‌دست وپا افتادگی از رهم بردار تا گیرد عصا افتادگی شیوهٔ عشاق چون اشک است در راه نیاز ابتدا سرگشتگیها، انتها…

ادامه مطلب

چه حاجتست به بند گران تدبیرم

چه حاجتست به بند گران تدبیرم چو اشک لغزش پایی بس است زنجیرم اثر طرازی اشک چکیده آن همه نیست توان به جنبش مژگان‌کشید تصویرم…

ادامه مطلب

چه فسردگی‌ بلدتوشدکه به محفل من وما بیا

چه فسردگی‌ بلدتوشدکه به محفل من وما بیا که‌گشود؟اه غنودنت‌که درین فسانه سرا بیا نفسی‌ست مغتنم هوس‌، طربی وحاصل عبرتی سربام فرصت پرفشان چو سحربه‌کسب…

ادامه مطلب

چو بوی‌گل ز چه افسردگی مقید رنگی

چو بوی‌گل ز چه افسردگی مقید رنگی تودست قدرتی ای بیخبرچرا ته سنگی حباب وار ز دردی‌کشان حوصله بگذر که تا گشوده‌ای آغوش شوق کام…

ادامه مطلب

چو شمع بر سرت اقبال و جاه می‌گرید

چو شمع بر سرت اقبال و جاه می‌گرید به اوج قدر نخندی‌کلاه می‌گرید در آن بساط که انجام کار نومیدی‌ ست اگرگداست وگر پادشاه می‌گرید…

ادامه مطلب

چو موج‌گوهر ازین بحر بی‌تعب نگذشتن

چو موج‌گوهر ازین بحر بی‌تعب نگذشتن ز طبع ما نگذشت از سر ادب نگذشتن اسیر سلسلهٔ اختراع و هم چه دارد به ملک بی‌سببی از…

ادامه مطلب

چون سایه بس‌که‌کلفت غفلت سرشت ماست

چون سایه بس‌که‌کلفت غفلت سرشت ماست بخت سیاه نامهٔ اعمال زشت ماست گرد‌ون به فکر آفت ماکم فتاده است مانند خم‌، همیشه‌، سرما و خشت…

ادامه مطلب

چون صبح نخندد ز قبایم غم دامن

چون صبح نخندد ز قبایم غم دامن جسته‌ست گریبان من از عالم دامن تا وحشت عنقایی‌ام آهنگ جنون ‌کرد گرد دو جهان سوخت نفس در…

ادامه مطلب

چیست درین فتنه‌زار غیر ستم در بغل

چیست درین فتنه‌زار غیر ستم در بغل یک نفس و صد هزار تیغ‌ دو دم در بغل گه الم کفر و دین گه غم شک…

ادامه مطلب

حرف پیری داشتم لغزیدنم دیوانه‌کرد

حرف پیری داشتم لغزیدنم دیوانه‌کرد قلقل این شیشه رفتار مرا مستانه‌کرد با رطوبتهای پیری برنیامد پیکرم از نم این برشکال آخرکمانم خانه‌کرد دل شکستی دارد…

ادامه مطلب

حسنی است بررخش رقم مشک ناب را

حسنی است بررخش رقم مشک ناب را نظاره کن غبار خط آفتاب را هر جلوه باز شیفتهٔ رنگ دیگر است آن حسن برق نیست‌که سوزد…

ادامه مطلب

حیرت دیدار سامان سفر داریم ما

حیرت دیدار سامان سفر داریم ما دامن آیینه امشب برکمر داریم ما تا سراغ‌گوهر دل در نظر داریم ما روزوشب گرداب‌وش درخودسفر داریم‌ما خندهٔ ماچون…

ادامه مطلب

خاک نمیم امروز دی محو یاد بودیم

خاک نمیم امروز دی محو یاد بودیم در عالمی‌که هستیم شادیم و شاد بودیم درکوه آتش سنگ‌، در باغ جوهر رنگ با این متاع موهوم…

ادامه مطلب

خط جبین ماست هماغوش نقش پا

خط جبین ماست هماغوش نقش پا دارد هجوم سجدهٔ ما جوش نقش پا راه عدم به سعی نفس قطع می‌کنیم افکنده‌ایم بار خود از دوش…

ادامه مطلب

خم قامت نبرد ابرام طبع‌ سخت‌کوش من

خم قامت نبرد ابرام طبع‌ سخت‌کوش من گران شد زندگی اما نمی‌افتد ز دوش من تسلی کشته‌ام چون مو‌ج گوهر لیک زین غافل که خاکست…

ادامه مطلب

برخود مشکن تا همه تن رنگ نگردی

برخود مشکن تا همه تن رنگ نگردی ای شیشه نجوشیده عبث سنگ نگردی دور است تلاشت ز ره ‌کعبهٔ تحقیق ترسم‌که به ‌گرد قدم لنگ…

ادامه مطلب

برون تازست حسن بی‌مثال از گرد پیدایی

برون تازست حسن بی‌مثال از گرد پیدایی مخوان بر نشئهٔ نازپری افسون مینایی فریب آب خوردن تا کی از آیینهٔ هستی دو روزی گو نباشد…

ادامه مطلب

داغ بودم‌که چه خواهم به غمت انشا کرد

داغ بودم‌که چه خواهم به غمت انشا کرد نقطهٔ اشک‌، روان‌گشت و خطی پیداکرد نقش نیرنگ جهان در نظرم رنگ نیست در تمثال زدم آینه…

ادامه مطلب

در این ادبکده جز سر به هیچ جا مگذار

در این ادبکده جز سر به هیچ جا مگذار جهان تمام زمین دل است پا مگذار چو خامه تا نکشی خفّت نگون‌ساری به حرف هیچکس…

ادامه مطلب

در جگر صد رنگ توفان ‌کرده‌ایم

در جگر صد رنگ توفان ‌کرده‌ایم تا سرشکی نذر مژگان کرده‌ایم حیرت از طاووس ‌ما پر می‌زند وحشتی را نرگسستان کرده‌ایم اخگر ما پردهٔ خاکسترست…

ادامه مطلب

در دلی اما به قصد اشکم افسون می‌کنی

در دلی اما به قصد اشکم افسون می‌کنی سر ز جیب صد هزار آیینه بیرون می‌کنی جز تغافلهای نازت دستگاه ناله چیست مصرع چندی‌ که…

ادامه مطلب

در عشق آنکه قابل دردش ندیده‌اند

در عشق آنکه قابل دردش ندیده‌اند حیزی‌ست کز قلمرو مردش ندید‌ه اند گل ها که بر نسیم بهار است نازشان از باد مهرگان دم سردش…

ادامه مطلب

در هوس گاه عالم بیکار

در هوس گاه عالم بیکار اگرت ناخنیست سر میخار مگذر از عشرت برهنه‌سری پای ‌پیچ است پیچش دستار فرصتی نیست نقد کیسهٔ صبح ای هوا…

ادامه مطلب

درمحفل ما ومنم‌، محو صفیر هرصدا

درمحفل ما ومنم‌، محو صفیر هرصدا نم‌خورده ساز وحشتم‌، زین‌نغمه‌های‌ترصدا حیرت نوا افسانه‌ام‌، از خویش پر بیگانه‌ام تا در درون خانه‌ام دارم برون در صدا…

ادامه مطلب

دست و پا گم کردهٔ شوق تماشای توام

دست و پا گم کردهٔ شوق تماشای توام افکند یارب سر افتاده در پای توام اینکه رنگم می‌پرد هر دم به ناز بیخودی انجمن پرداز…

ادامه مطلب

دل باز به جوش یارب آمد

دل باز به جوش یارب آمد شب‌ رفت و سحرنشد شب‌ آمد اشک از مژه بسکه بی‌اثر پخت رحمم به زوال‌ کوکب آمد بی‌ روی…

ادامه مطلب