به تأمل خیالت جگرم گداخت بیدل

به تأمل خیالت جگرم گداخت بیدل که تو تا به خود رسیدن به چها رسیده باشی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به چه امید کنم خواهش وصلش بیدل

به چه امید کنم خواهش وصلش بیدل من ‌که آغوش وداع خودم از قامت خم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به خواب راحت‌کهسار پا زدی بیدل

به خواب راحت‌کهسار پا زدی بیدل که از صدای تو پهلوی سنگ برگردید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به رنگ آب سیر برگ برگ این چمن کردم

به رنگ آب سیر برگ برگ این چمن کردم گل داغ‌ست بیدل آنکه بویی از وفا دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به ساز خموشی شدم شهره بیدل

به ساز خموشی شدم شهره بیدل دو بالا زد آهنگم از بینوایی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به عرض احتیاج آزار طبع‌کس مده بیدل

به عرض احتیاج آزار طبع‌کس مده بیدل نفس چون با غرض جوشید گفتن بار می‌گردد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به کر و فر مفریبید طبع بیدل ما را

به کر و فر مفریبید طبع بیدل ما را دماغ فقر حریف صداع جاه نگردد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به نام محض قناعت کنید از من بیدل

به نام محض قناعت کنید از من بیدل که من چو مصحف تحقیق هیچ آیه ندارم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به هزار پرده بیدل ز دهان بی‌نشانش

به هزار پرده بیدل ز دهان بی‌نشانش سخنی شنیده‌ام من‌ که‌ کسی ندیده باشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به وضع سرکشی لطف تواضع دیده‌ام بیدل

به وضع سرکشی لطف تواضع دیده‌ام بیدل به چشم مصلحت تیغم به عرض امتحان ابرو حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به‌امید وصل تونازنین‌،‌همه رانثار دل است‌و دین

به‌امید وصل تونازنین‌،‌همه رانثار دل است‌و دین من بیدل وعرق جبین‌که چه در طبق‌کنم ازحیا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بود عمری به برم دلبر نگشوده نقاب

بود عمری به برم دلبر نگشوده نقاب بیدل این نیز ادایی‌ست که من می‌دانم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بی‌تو باید سوخت بیدل را به هررنگی ‌که هست

بی‌تو باید سوخت بیدل را به هررنگی ‌که هست داغ دل ‌گر نیست آتش می‌توان افروختن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل آخر خاک می‌گردد درین حرمانسرا

بیدل آخر خاک می‌گردد درین حرمانسرا عارض رنگین‌گل تا قامت رعنای سرو حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از آشوب دهر سرن کشیدی به جیب

بیدل از آشوب دهر سرن کشیدی به جیب زورق توفانی‌ات بیخبر از لنگر است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از انجام نفس هرکه برد بوی اثر

بیدل از انجام نفس هرکه برد بوی اثر گر همه آفاق شود ناز کر و فر نکند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از آیینه‌ام مخواه نمودن

بیدل از آیینه‌ام مخواه نمودن نیستی‌ام با کسی دچار ندارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از بیدردی روز وداعت سوختم

بیدل از بیدردی روز وداعت سوختم سینه می‌کندی چه می‌شد گر زبانت لال بود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از جرگه اوهام به در زن‌ کاینجا

بیدل از جرگه اوهام به در زن‌ کاینجا عالمی لاف خرد دارد و سودا زده‌است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از خاک می‌رویم به باد

بیدل از خاک می‌رویم به باد غیر ازین‌نیست‌آنچه پیش‌و پس است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از درشتی خو مشکل است رستن تو

بیدل از درشتی خو مشکل است رستن تو تابه‌آتشش‌نبری‌سنگ‌آبگون‌نشود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از سیر بهارستان امکانم مپرس

بیدل از سیر بهارستان امکانم مپرس بس که رنگم می‌پرد هر سو نگاهی می‌کنم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از عجز طلب صید فراغت داریم

بیدل از عجز طلب صید فراغت داریم سایه را بخت نگون طرهٔ مشکین آمد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از فهم کلامت عالمی دیوانه شد

بیدل از فهم کلامت عالمی دیوانه شد ای جنون انشا دگر فکر چه مضمون می‌کنی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از مشت‌شرار ما به‌عبرت چشمکی‌ست

بیدل از مشت‌شرار ما به‌عبرت چشمکی‌ست یعنی آغازی‌که ما داریم بی‌انجام سوخت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از وضع قناعت بار دوش کس نی‌ام

بیدل از وضع قناعت بار دوش کس نی‌ام کشتی ما چون صدف‌گیرد به سرکمتر محیط حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ازسعی مکن شکوه‌که یک‌گام دگر

بیدل ازسعی مکن شکوه‌که یک‌گام دگر پای خوابیدهٔ بی درد سرت می‌گردم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ازین رنگ وبو غنچهٔ دل جمع نیست

بیدل ازین رنگ وبو غنچهٔ دل جمع نیست قافلهٔ اتفاق ربط گسل می‌رود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل افسانهٔ دگر متراش

بیدل افسانهٔ دگر متراش با همین رنگ آشناست نگاه حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل اقبال گرفتاری درین وادی کراست

بیدل اقبال گرفتاری درین وادی کراست ای بسا صیدی‌ که رفت و حسرت فتراک برد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل اگر جنون نکند هرزه‌ تازیت

بیدل اگر جنون نکند هرزه‌ تازیت گرد دگر نمی‌شود از پیش و پس بلند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل امشب در هوای دامنش‌گل می‌کند

بیدل امشب در هوای دامنش‌گل می‌کند همچو شاخ‌ گل مرا صد پنجه از یک آستین حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل اندر جلوه‌گاه حسن طاقت‌سوز اوست

بیدل اندر جلوه‌گاه حسن طاقت‌سوز اوست جوهر حیرت زبان عذرخواه آیینه را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل این رنگی ‌که عریانی ز سازش‌ کم نبود

بیدل این رنگی ‌که عریانی ز سازش‌ کم نبود در قیاس ناز آن‌ گل پیرهن می‌پرورم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل این‌جا یأس مطلب فتح باب مدعاست

بیدل این‌جا یأس مطلب فتح باب مدعاست از شکست دل‌گشادی بر طلسم راز بند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به ادای مژه ‌کجدار و مریزی

بیدل به ادای مژه ‌کجدار و مریزی پر شیفتهٔ محفل نیرنگ نگردی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به تو درهیچ مکان راه نبردیم

بیدل به تو درهیچ مکان راه نبردیم آیینه سراب است‌که تمثال تو دور است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به خامی طبع معیارم ازعرق‌گیر

بیدل به خامی طبع معیارم ازعرق‌گیر آیینه می تراود از انفعال ظرفم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به سر ازپرتو خورشید تو دارد

بیدل به سر ازپرتو خورشید تو دارد آن سایه‌که پیش و پس دیوار نگردد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به قلزم اثر انتظار عشق

بیدل به قلزم اثر انتظار عشق چشم تری‌ که بی مژه‌ گردید گوهرست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به هرتب وتاب ممنون التفاتی‌ست

بیدل به هرتب وتاب ممنون التفاتی‌ست نامهربان بیایید یا مهربان بیایید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به‌کنج زانوی فکرتو خفته است‌

بیدل به‌کنج زانوی فکرتو خفته است‌ آن سرکه داشت جیب فلاطونش انتخاب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل تجددی‌ست لباس خیال من

بیدل تجددی‌ست لباس خیال من گر صد هزار سال برآیدکهن نی‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل تو هم بناز دو روزی‌ که عمرهاست

بیدل تو هم بناز دو روزی‌ که عمرهاست اوهام داد آینهٔ ناز داده‌اند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل چه انتظار وکدام آرزوی وصل

بیدل چه انتظار وکدام آرزوی وصل چشم به خواب رفتهٔ بختم پرنده نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بید‌ل چو تار ساز جهانگیر شهرتند

بید‌ل چو تار ساز جهانگیر شهرتند در پرده هم‌گر اهل سخن‌گفتگوکنند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل چوگردباد ز آرام ما مپرس

بیدل چوگردباد ز آرام ما مپرس عمریست درکمند پرافشانی خودیم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل خونین جگرم بلبل بی‌بال و پرم

بیدل خونین جگرم بلبل بی‌بال و پرم نیست درین غمکده‌ها نالهٔ من بی‌اثری حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بحرتسخیری آغوش حبابم بیدل

بحرتسخیری آغوش حبابم بیدل مزد آن است که برخود نفسی تنگ شدم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل دو دم به الفت هستی نساختیم

بیدل دو دم به الفت هستی نساختیم جولان او ز دامن ما چین‌ کشید و رفت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب