دل با رخ تو سر تعشق دارد

دل با رخ تو سر تعشق دارد چون سوختگان داغ تشوش دارد در وجه رخ تو جان نهادیم نه دل کان وجه به نازکی تعلق…

ادامه مطلب

خواهم که مرا مدام آماده بود

خواهم که مرا مدام آماده بود جام و می و شاهدی که آزاده بود چندان بخورم باده که چون خاک شوم این کاسه سر هنوز…

ادامه مطلب

بر زلف تو چون باد وزیدن گیرد

بر زلف تو چون باد وزیدن گیرد از هر طرفی مشک وزیدن گیرد چون در لبت اندیشه باریک کنم خون از رگ اندیشه چکیدن گیرد

ادامه مطلب

ای خواجه فلان الدین که ریشت … باد

ای خواجه فلان الدین که ریشت … باد ریشت نفسی نیست ز دندان آزاد بر ریش تو یک گوزگره خواهم زد زآنان که به دندان…

ادامه مطلب

آتش ز دهان شمع دیشب می‌جست

آتش ز دهان شمع دیشب می‌جست ناگاه سپیده دم زبانش بشکست سر رشته به پایان شد و تابش بنماند روزش به شب آمد و بروزم…

ادامه مطلب

گل افسری از لعل و گهر می‌سازد

گل افسری از لعل و گهر می‌سازد زر دارد و این کار به زر می‌سازد یک سفره بر آراست به صد برگ و نوا دریاب…

ادامه مطلب

زلف تو همه روز مشوش باشد

زلف تو همه روز مشوش باشد خال تو از آن روی برآتش باشد چشم خوش بیمار تو در خواب خوش است بیمار که خواب خوش…

ادامه مطلب

دیدم صنمی خراب و مست افتاده

دیدم صنمی خراب و مست افتاده در دست مغان دلربا افتاده از می چو صراحی شده افغان خیزان وانگه چو قدح دست به دست افتاده

ادامه مطلب

چون قسم تو آنچه عدل قسمت فرمود،

چون قسم تو آنچه عدل قسمت فرمود، یک ذره نه کم شود نه خواهد افزود، آسوده ز هر چه نیست می‌باید زیست و آزاد ز…

ادامه مطلب

با منعم خود برون منه پای ز راه

با منعم خود برون منه پای ز راه عصیان ولی نعم گناهست گناه در منعم خود که او دواتست، چو کلک بگشاد زبان او سیه…

ادامه مطلب

ای خواجه دوای درد ما کی باشد؟

ای خواجه دوای درد ما کی باشد؟ وین وعده و انتظار تا کی باشد؟ گویند که آخرین دوا کی باشد راضی شدم آخر آن دوا…

ادامه مطلب

از باغ جمالت ار آگه بودی گل

از باغ جمالت ار آگه بودی گل این راه پر از خار نپیمودی گل با این همه خارها که در پا دارد چون آمد و…

ادامه مطلب