چامه‌‌ی‌زنانه

چامه‌‌ی‌زنانه نمی‌شود نه نشینم ترا شبانه نسازم نمی‌شود که نگیرم ترا بهانه نسازم نمیشود که ترا زندگی کنم و نمیرم مگر بهانه‌ی بودن، درین میانه…

ادامه مطلب

چادر

چادر سيه چادر مرا پنهان ندارد نمای رو مرا عريان ندارد چو خورشيدم ز پشت پرده تابم سياهی‌ها نمي‌گردد نقابم نمي‌دارد مرا در پرده پنهان…

ادامه مطلب

درخت

درخت پر دهش است پنجه‌های درخت زندگی سبز از نمای درخت دست ما گر به شاخه اش نرسد پیش پا است میوه‌های درخت هیچ پاداش…

ادامه مطلب

دوست

دوست این گونه ترا که دوست دارم، چه شود؟ هر چامه ترا که می‌سرایم، چه شود؟ هر پهنه‌ی زندگانی‌ام پر از تو اینگونه ترا که…

ادامه مطلب

گلبرگ نسترن

گلبرگ نسترن یک شب روم ببینم از دور خویشتن را در مه ترا نوشته تابیده مهر زن را شاید مرا بخوانی از شاخه‌ی درختی در…

ادامه مطلب

شب

شب گم گشته‌ام میان سیاهی کجای شب هی خسته خسته پرسه زنم در چرای شب بر جستجوی روز کسی می‌برد مرا دستم به دست اوست…

ادامه مطلب

یک بستر ریژ

یک بستر ریژ شب که بیرون سرودن، به تو می‌اندیشم با همه لختی یک زن، به تو می‌اندیشم در میان همه تنهایی بی‌پیرهنم خوب هم…

ادامه مطلب