بسپاریم دل بجستن جنگ

بسپاریم دل بجستن جنگ در دم اژدها ویشک نهنگ

ادامه مطلب

رخم از رنگ تست ریشیده

رخم از رنگ تست ریشیده دلم از زلف تست پیچیده

ادامه مطلب

گرد پرگار چرخ مرکز بست

گرد پرگار چرخ مرکز بست شبه مرجان شد و بلور جمست

ادامه مطلب

هر که بر درگه ملوک بود

هر که بر درگه ملوک بود از چنین کار با خدوک بود

ادامه مطلب

با درفش ار تپانچه خواهی زد

با درفش ار تپانچه خواهی زد باز گردد بتو هر آینه بد

ادامه مطلب

چون همی شد بخانه آماده

چون همی شد بخانه آماده دید مردی براه استاده

ادامه مطلب

گفت بر پرنیان ریشیده

گفت بر پرنیان ریشیده طبل عطار شد پریشیده

ادامه مطلب

هر که را رهبری کلاغ کند

هر که را رهبری کلاغ کند بی گمان دل بدخمه داغ کند

ادامه مطلب

بندیان داشت بی زوار و پناه

بندیان داشت بی زوار و پناه برد با خویشتن بجمله براه

ادامه مطلب

روز پیکار و روز کردن کار

روز پیکار و روز کردن کار بستدندی ز شیر شرزه شکار

ادامه مطلب

فعل آلوده گوهر آلاید

فعل آلوده گوهر آلاید از خم سر که سر که پالاید هر کجا گوهری بدست بدیست بدگهر نیک چون تواند زیست بد ز بد گوهران…

ادامه مطلب

هر که را راهبر ز غن باشد

هر که را راهبر ز غن باشد منزل او بمرزغن باشد

ادامه مطلب

بهمه شهر بود ازو آذین

بهمه شهر بود ازو آذین در بریشم چو کرم پیله زمین

ادامه مطلب

زان گشاید فقع که بگشادی

زان گشاید فقع که بگشادی زان نمایذ ترا که بنمادی

ادامه مطلب

گفت کاین مردمان بی باکند

گفت کاین مردمان بی باکند همه همواره دزد و چالاکند

ادامه مطلب

هر که فرهنگ ازو فروهیدست

هر که فرهنگ ازو فروهیدست تیز مغزی ازو نکوهیدست

ادامه مطلب

بیوفا هست دوخته بدو نخ

بیوفا هست دوخته بدو نخ بد گهر هست هیزم دوزخ

ادامه مطلب

زان مثا حال من بگشت و بتافت

زان مثا حال من بگشت و بتافت که کسی شال جست و دیبا یافت

ادامه مطلب

گنجشک از آنکه فزون دارد تاو(؟)

گنجشک از آنکه فزون دارد تاو(؟) در کشیده بپشت ماهی و گاو

ادامه مطلب

هرچه یابی وزان فرومولی

هرچه یابی وزان فرومولی نشمرند از تو آن ببشکولی

ادامه مطلب

پادشاهی که با شکه باشد

پادشاهی که با شکه باشد حزم او چون بلند که باشد

ادامه مطلب

زود بردند و آزمودندش

زود بردند و آزمودندش همه کاچالها نمودندش

ادامه مطلب

گفت نقاش چونکه نشناسم

گفت نقاش چونکه نشناسم که نه دیوانه و نه فرناسم

ادامه مطلب

ویحک ای ابر گنهکاران

ویحک ای ابر گنهکاران سنگک و برف باری و باران

ادامه مطلب

آب و آتش بهم نیامیزد

آب و آتش بهم نیامیزد بالوایه ز خاک بگریزد

ادامه مطلب

تیره بر چرخ راه کاهکشان

تیره بر چرخ راه کاهکشان همچو گیسوی زنگیان بنشان

ادامه مطلب

ساخت آنگه یکی بیوگانی

ساخت آنگه یکی بیوگانی هم بر آئین و رسم یونانی

ادامه مطلب

گفتم این و گریختم ز عسس

گفتم این و گریختم ز عسس شاه شطرنج را نگیرد کس

ادامه مطلب

هرچه واجب شود ز باد افراه

هرچه واجب شود ز باد افراه بکنید و جز این ندارم راه

ادامه مطلب

از تک اسب و بانگ نعرۀ مرد

از تک اسب و بانگ نعرۀ مرد کوه یر نوف شد هوا پر گرد

ادامه مطلب

تبنک را چو کژ نهی بیشک

تبنک را چو کژ نهی بیشک ریخته کژ برآید از تنبک

ادامه مطلب

سر که یابد گسسته کیسنه را

سر که یابد گسسته کیسنه را دور باشد بتاوه کرسنه را

ادامه مطلب

لاله از خون دیده آغشته

لاله از خون دیده آغشته متحیر بماند و سرگشته

ادامه مطلب

آن صنم را ز گاز و ز نشکنج

آن صنم را ز گاز و ز نشکنج تن بنفشه شد و دو لب نارنج

ادامه مطلب

تیز شد عشق و در دلش پیچید

تیز شد عشق و در دلش پیچید جز غریو و غرنگ نپسیچید

ادامه مطلب

سرد آهش چو زنگیانی زشت

سرد آهش چو زنگیانی زشت که ببیزند خردۀ انگشت

ادامه مطلب

لشکر شادبهر در جنبید

لشکر شادبهر در جنبید نای رویین و کوس بغر نبید

ادامه مطلب

از گهر گرد کردن بفخم

از گهر گرد کردن بفخم نه گهر چید هیچکس نه درم

ادامه مطلب

چون برون جست مرز از سوراخ

چون برون جست مرز از سوراخ شد سموره بنزد او گستاخ

ادامه مطلب

سنگ بی نمج و آب بی زایش

سنگ بی نمج و آب بی زایش همچو نادان بود بآرایش

ادامه مطلب

مرورا گشت گردن و سر و پشت

مرورا گشت گردن و سر و پشت سر بسر کوفته بکاج و بمشت

ادامه مطلب

او مرآن را در آن یله کرده است

او مرآن را در آن یله کرده است مهر او را ز دل خله کرده است

ادامه مطلب

چون مراغه کند کسی بر خاک

چون مراغه کند کسی بر خاک چون برد خاک او چه دارد باک

ادامه مطلب

شاه غزنین چو نزد او بگذشت

شاه غزنین چو نزد او بگذشت چون دویزه بگردش اندر گشت

ادامه مطلب

مرد ملاح تیز اندک رو

مرد ملاح تیز اندک رو راند بر باد کشتی اندر ژو

ادامه مطلب

از غم تو بدل گریغش نیست

از غم تو بدل گریغش نیست هر چه دارد ز تو دریغش نیست

ادامه مطلب

چون بیامد بوعده بر سامند

چون بیامد بوعده بر سامند آن کنیزک سبک زبام بلند برسن سوی او فرود آمد گفتی از جنبشش درود آمد جان سامند را بلوس گرفت…

ادامه مطلب

شد مژه گرد چشم او ز آتش

شد مژه گرد چشم او ز آتش نیش [و] دندان کژدم و کربش

ادامه مطلب

منظر او بلند چون خوازه

منظر او بلند چون خوازه هر یکی زو بزینت تازه

ادامه مطلب

بارگی خواست شاد بهر شکار

بارگی خواست شاد بهر شکار بر نشست و بشد بدیدن شار

ادامه مطلب