قصاید – امیر معزی نیشابوری
همیشه باد بقا و سلامت بُت ما
همیشه باد بقا و سلامت بُت ما که از وصالش ما را سلامت است و بقا بتی که عارض او هست چون گل سوری کشیده…
از هیبت شمشیر تو ای شاه جهاندار
از هیبت شمشیر تو ای شاه جهاندار شد رایت بدخواه نگونبخت و نگونسار لشکرش یکایک همه گشتند بر این سوی چه حاجب و چه میر…
الا ای گردش گردون دوّار
الا ای گردش گردون دوّار ندانی جز بدی کردن دگر کار نگردی رام با کس در زمانه نبندی دل به مهر هیچ دیّار گروهی را…
آن بت مجلس فروز امروز اگر با ماستی
آن بت مجلس فروز امروز اگر با ماستی مجلس ما خُرّمَستی کار ما زیباستی خفته و مست است و پنداری که از ما فارغ است…
ای بر سمن از مشک به عمدا زده خالی
ای بر سمن از مشک به عمدا زده خالی مسکین دلم از خال تو گشته است به حالی حالی به جهان زارتر از حال دلم…
ای چرخ پیر بندهٔ تدبیر و رای تو
ای چرخ پیر بندهٔ تدبیر و رای تو ای اختران چرخ همه خاک پای تو هرچند روشناند و بلند آفتاب و ماه دارند روشنی و…
ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من
ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من تا یک زمان زاری کنم بر رَبع وَ اطلال و دِمَن رَبع از دلم پرخون کنم…
ای کرده فتح و نصرت در مسرق آشکارا
ای کرده فتح و نصرت در مسرق آشکارا بگذشته زآب جیحون وآتش زده در اعدا با خیلخیل لشکر چون سیلسیل باران با فوجفوج موکب چون…
این چه شادی است که زو در همه عالم خبرست
این چه شادی است که زو در همه عالم خبرست وین چه شکرست که زو در همه عالم اثرست این چه بادست که او را…
بتان چین و ختن سروران درگاهند
بتان چین و ختن سروران درگاهند سزای تاج و سریرند و درخور گاهند مبارزان مصاف و یلان رزمْ گهند دلاوران سپاه و سران درگاهند همه…
بشکفت و تازه گشت دگرباره اصفهان
بشکفت و تازه گشت دگرباره اصفهان از دولت و سعادت شاهنشه جهان سلطان شرق و غربکه در شرق و غرب اوست صاحبقِران و خسرو و…
بیافرید خداوند آسمان و زمین
بیافرید خداوند آسمان و زمین دو آفتاب که هر دو منورند به دین یک آفتاب دُرفشان شده ز روی سپهر یک آفتاب فروزان شده ز…
تا رای بود نصرت دین ناصر دین را
تا رای بود نصرت دین ناصر دین را در نصرت او رای بود روح امین را تا پادشه روی زمین باشد سنجر بر هفت فلک…
تاگه عز بندگآن در دین و در ایمان بود
تاگه عز بندگآن در دین و در ایمان بود عز و دین اندر بقای دولت سلطان بود طاعت و پیمان او را بخت در بیعت…
جهان به کام تو باد ای خدایگان جهان
جهان به کام تو باد ای خدایگان جهان خدای یار تو باد اندر آشکار و نهان که چون تو شاه نبودست و هم نخواهد بود…
چو آفتاب و مَه است آن نگار سیمینبر
چو آفتاب و مَه است آن نگار سیمینبر گر آفتاب گل و ماه سنبل آرد بر نهفته درگل و سنبل شکفته عارض او مه است…
چون قوامالدین و فخرالدین ندیدم میهمان
چون قوامالدین و فخرالدین ندیدم میهمان چون شهابالدین به دنیا هم ندیدم میزبان هرکجا باشد به گیتی میزبانی چون شهاب کی عجبگر چون قوام و…
خدایگان جهان شاکر از خدای جهان
خدایگان جهان شاکر از خدای جهان همی نشاط سپاهان کند زخوزستان فلک مساعد و گیتی به کام و ایزد یار قضا موافق و دولت بلند…
دلم چون دهان کرد کوچک دهانی
دلم چون دهان کرد کوچک دهانی تنم چون میان کرد نازک میانی ز عشاق آفاق جز من که دارد تنی چون میانی دلی چون دهانی…
رسید عید و ز قندیل نار داد به جام
رسید عید و ز قندیل نار داد به جام ز جام نور به قندیل داد ماه تمام هلال عید کلید همان دَرَست مگر که قفل…
زلف و چشم دلبر من لاعِبَ است و ساحرست
زلف و چشم دلبر من لاعِبَ است و ساحرست لِعب زلف و سِحر چشم او بدیع و نادرست ده یکی از لعب زلفش مایهٔ ده…
شادیم و کامکار که شاد است و کامکار
شادیم و کامکار که شاد است و کامکار میر بزرگوار بهعید بزرگوار پیرایهٔ مفاخر میران مملکت فخریکه ملک را ز نظام است یادگار فتح و…
شهنشه ملک شاه الب ارسلانی
شهنشه ملک شاه الب ارسلانی جهان را خداوند و صاحب قِرانی به اصل و نسب پادشاه زمینی به عدل و هنر شهریار زمانی شه شیربندی…
عَمدا همی نهان کند آن ماه سیمتن
عَمدا همی نهان کند آن ماه سیمتن موی سیاه خویش ز موی سپید من داند که بوی مشک ز کافور کم شود کافور من نخواهد…
فزود قیمت دینار و قدر دانش و دین
فزود قیمت دینار و قدر دانش و دین به شهریار زمان و به پادشاه زمین شه ملوک ملک شاه دادگر ملکی که روزگارش بنده است…
گل و مَه است همانا شکفته عارض یار
گل و مَه است همانا شکفته عارض یار که گونهٔ گل و نور مهش بود هموار مَه است بسته ز سنبل در او هزار گره…
ماه من جَزع مرا بر زر عقیق افشانکند
ماه من جَزع مرا بر زر عقیق افشانکند چون به زیر لعل مروارید را پنهان کند سازد از زلف و زَنَخ هر ساعتی چوگان و…
نگارا ماه گردونی سوارا سرو بستانی
نگارا ماه گردونی سوارا سرو بستانی دل از دست خردمندان به ماه و سرو بستانی اگر گردون بود مرکب به طلعت ماه گردونی وگر بستان…
هرگز که شنیدست چنین بزم و چنین سور
هرگز که شنیدست چنین بزم و چنین سور باریده برو رحمت و افشانده برو نور بزمیاست کزین بزم همی فخر کند ماه سوری است کزین…
یاد باد آن شب که یارم دل ز منزل برگرفت
یاد باد آن شب که یارم دل ز منزل برگرفت بار در بست و ره منزلگه دیگرگرفت تا کشیده رنج داغِ هجر بر جانم نهاد…
از مشک اگر ندیدی بر پرنیان علم
از مشک اگر ندیدی بر پرنیان علم وز قیر اگر ندیدی بر ارغوان رقم بر پرنیان ز مشک علم دارد آن نگار بر ارغوان ز…
اَلمِنهٔ لله که به اقبال خداوند
اَلمِنهٔ لله که به اقبال خداوند شادند چه بیگانه و چه خویش و چه پیوند المِنهٔ لله که مرا زهرهٔ آن است کایم گه و…
آن شمع چه شمع است که برنامه و دفتر
آن شمع چه شمع است که برنامه و دفتر دودش همه مشک است و فروغش همه گوهر وان ابر چه ابرست که بر سوسن و…
ای به توفیق و هدایت دین یزدان را قوام
ای به توفیق و هدایت دین یزدان را قوام وی به تدبیر و کفایت ملک سلطان را نظام بخت تو عالی و مقدار تو عالیتر…
ای چو جد و پدر اندر خور دیهیم و سریر
ای چو جد و پدر اندر خور دیهیم و سریر ناصر دین و خدایت به همه کار نصیر ملک شیردلی، خسرو شمشیر زنی شاه لشکر…
ای ساقی نو آیین پیش آر جام زرین
ای ساقی نو آیین پیش آر جام زرین می ده به دست سلطان بر یاد فتح غزنین گر چیره شد سلیمان یک چند بر شیاطین…
ای مبارک فخر امت ای همایون مجددین
ای مبارک فخر امت ای همایون مجددین ای سزای آفرین از خالق خلقآفرین ای به اصل اندر تو را جد و پدر محمود و فصل…
ایام وَرد و موسم عید پیمبرست
ایام وَرد و موسم عید پیمبرست گیتی ز بوی هر دو سراسر معطرست گلزارها به آمدن آن مزین است محرابها به آمدن این منوّر ست…
بتی کاو نسبت از نوشاد دارد
بتی کاو نسبت از نوشاد دارد دلم هر ساعت از نو، شاد دارد به روی خویش کوی و برزن من چو لعبت خانهٔ نوشاد دارد…
بگذشت مه روزه و آمد مه شوال
بگذشت مه روزه و آمد مه شوال اکنون من و ساقی و می و مطرب و قوال نائب نتوان بود که بیکار بمانند ساقی و…
بیروح پیکری است گه جنگ جان شکار
بیروح پیکری است گه جنگ جان شکار بیدود آتشی است گه رزم پرشرار گر پرشرار آتش بیدود نادرست نادرترست پیکر بیروح جان شکار پیکر بود…
تا رایت منصور تو ای خسرو منصور
تا رایت منصور تو ای خسرو منصور از ری حرکت کرد سوی شهر نشابور فرمان تو مالک شد و شاهان همه مملوک شمشیر تو قاهر…
ترک من چون زلف بگشاید جهان مشکین کند
ترک من چون زلف بگشاید جهان مشکین کند هرکه بویش بشنودگوید که آن مشک این کند ور نسیم خط و رخسارش رسد بر آسمان سنبله…
جهان پیر دیگرباره تازه گشت و جوان
جهان پیر دیگرباره تازه گشت و جوان به تازگی و جوانی چو بخت شاه جهان چه باک از آنکه جهانگه جوان وگه پیرست همیشه شاه…
چو بشنید فرخنده عید پیمبر
چو بشنید فرخنده عید پیمبر که روزه ز گیتی برون برد لشکر یکی تاختن کرد تا در شریعت کند تازه آیین و رسم پیمبر بیفتاد…
چون نماز شام پروین نور زد بر آسمان
چون نماز شام پروین نور زد بر آسمان ساربان از بهر رفتن بانگ زد بر کاروان نقطهٔ خاکی گرفته دست موسی برکنار در کشیده سامری…
خدایگان جهانی خدای یار تو باد
خدایگان جهانی خدای یار تو باد سعادت ابدی جفت روزگار توباد چو روز رزم بُوَد یُمن بر یَمین تو باد چو روز بزم بود یُسْر…
دو شب گویی که یکجای است گرد یک بهار اندر
دو شب گویی که یکجای است گرد یک بهار اندر و یا زلفین مشکین است گرد روی یار اندر از آن کوته بود زلفش بر…
رسید عید همایون و روزه کرد رحیل
رسید عید همایون و روزه کرد رحیل به جام داد فلک روشنایی از قندیل چو روشنایی قندیل بازگشت به جام سزدکه من به غزل بازگردم…
زمان چو خلد برین شد زمین چو چرخ برین
زمان چو خلد برین شد زمین چو چرخ برین کنونکه صدر زمان شد وزیر شاه زمین ز فر شاه زمین و ز قدر صدر زمان…