غدرالعشق فزلت قدمی

غدرالعشق فزلت قدمی مزج‌الفرقة دمعی بدمی و حنی‌القلب بما اورثنی ندما فی ندم فی ندم کرة الحجب وجودی و نی اسفا لیت وجودی عدمی و…

ادامه مطلب

علم عشق برآمد برهانم ز زحیرم

علم عشق برآمد برهانم ز زحیرم به لب چشمه حیوان بکشم پای بمیرم به که مانم به که مانم که سطرلاب جهانم چو قضا حکم…

ادامه مطلب

عشق شمس الدین است یا نور کف موسی است آن

عشق شمس الدین است یا نور کف موسی است آن این خیال شمس دین یا خود دو صد عیسی است آن گر همه معنی است…

ادامه مطلب

عشق است دلاور و فدایی

عشق است دلاور و فدایی تنهارو و فرد و یک قبایی ای از شش و پنج مهره برده آورده تو نرد دلربایی یکتا شده خوش…

ادامه مطلب

عاشقی در خشم شد از یار خود معشوق وار

عاشقی در خشم شد از یار خود معشوق وار گازری در خشم گشت از آفتاب نامدار وانگهان چون گازری از گازران درویشتر وانگهان چون آفتابی…

ادامه مطلب

عاشق چو منی باید می‌سوزد و می‌سازد

عاشق چو منی باید می‌سوزد و می‌سازد ور نی مثل کودک تا کعب همی‌بازد مه رو چو تویی باید ای ماه غلام تو تا بر…

ادامه مطلب

طرب ای بحر اصل آب حیات

طرب ای بحر اصل آب حیات ای تو ذات و دگر مهان چو صفات اه چه گفتم کجاست تا به کجا کو یکی وصف لایق…

ادامه مطلب

صنما سپاه عشقت به حصار دل درآمد

صنما سپاه عشقت به حصار دل درآمد بگذر بدین حوالی که جهان به هم برآمد به دو چشم نرگسینت به دو لعل شکرینت به دو…

ادامه مطلب

صرفه مکن صرفه مکن صرفه گدارویی بود

صرفه مکن صرفه مکن صرفه گدارویی بود در پاکبازان ای پسر فیض و خداخویی بود خود عاقبت اندر ولا نی بخل ماند نی سخا اندر…

ادامه مطلب

صبحدم شد زود برخیز ای جوان

صبحدم شد زود برخیز ای جوان رخت بربند و برس در کاروان کاروان رفت و تو غافل خفته‌ای در زیانی در زیانی در زیان عمر…

ادامه مطلب

شمع دیدم گرد او پروانه‌ها چون جمع‌ها

شمع دیدم گرد او پروانه‌ها چون جمع‌ها شمع کی دیدم که گردد گرد نورش شمع‌ها شمع را چون برفروزی اشک ریزد بر رخان او چو…

ادامه مطلب

شدست نور محمد هزار شاخ هزار

شدست نور محمد هزار شاخ هزار گرفته هر دو جهان از کنار تا به کنار اگر حجاب بدرد محمد از یک شاخ هزار راهب و…

ادامه مطلب

شاها بکش قطار که شهوار می‌کشی

شاها بکش قطار که شهوار می‌کشی دامان ما گرفته به گلزار می‌کشی قطار اشتران همه مستند و کف زنان بویی ببرده‌اند که قطار می‌کشی هر…

ادامه مطلب

سیدی ایم هو کی، خذیدی ایم هو کی

سیدی ایم هو کی، خذیدی ایم هو کی ارنی وجهک ساعة، نقتدی ایم هو کی من ردا اکرامکم، نرتدی ایم هو کی فی سناسیمائکم نهتدی،…

ادامه مطلب

سنگ مزن بر طرف کارگه شیشه گری

سنگ مزن بر طرف کارگه شیشه گری زخم مزن بر جگر خسته خسته جگری بر دل من زن همه را ز آنک دریغ است و…

ادامه مطلب

سست مکن زه که من تیر توام چارپر

سست مکن زه که من تیر توام چارپر روی مگردان که من یک دله‌ام نی دوسر از تو زدن تیغ تیز وز دل و جان…

ادامه مطلب

سر از بهر هوس باید چو خالی گشت سر چه بود

سر از بهر هوس باید چو خالی گشت سر چه بود چو جان بهر نظر باشد روان بی‌نظر چه بود نظر در روی شه باید…

ادامه مطلب

ساقیان سرمست در کار آمدند

ساقیان سرمست در کار آمدند مستیان در کوی خمار آمدند حلقه حلقه عاشقان و بی‌دلان بر امید بوی دلدار آمدند بلبلان مست و مستان الست…

ادامه مطلب

ساقیا باده چون نار بیار

ساقیا باده چون نار بیار دفع غم را تو ز اسرار بیار باده‌ای را که ز دل می‌جوشد زود ای ساقی دلدار بیار کافر عشق…

ادامه مطلب

ساقی انصاف خوش لقایی

ساقی انصاف خوش لقایی از جا رفتم تو از کجایی گر بنده بگویمت روا نیست ترسم که بگویمت خدایی خاموش نمی‌هلی که باشم راه گفتن…

ادامه مطلب

زلفی که به جان ارزد هر تار بشوریدش

زلفی که به جان ارزد هر تار بشوریدش بس مشک نهان دارد زنهار بشوریدش در شام دو زلف او صد صبح نهان بیشست هر لحظه…

ادامه مطلب

ز مهجوران نمی‌جویی نشانی

ز مهجوران نمی‌جویی نشانی کجا رفت آن وفا و مهربانی در این خشکی هجران ماهیانند بیا ای آب بحر زندگانی برون آب ماهی چند ماند…

ادامه مطلب

ز سوز شوق دل من همی‌زند عللا

ز سوز شوق دل من همی‌زند عللا که بوک دررسدش از جناب وصل صلا دلست همچو حسین و فراق همچو یزید شهید گشته دو صد…

ادامه مطلب

ز بردابرد عشق او چو بشنید این دل پاره

ز بردابرد عشق او چو بشنید این دل پاره برآمد از وجود خویش و هر دو کون یک باره به بحر نیستی درشد همه هستی…

ادامه مطلب

رویش خوش و مویش خوش وان طره جعدینش

رویش خوش و مویش خوش وان طره جعدینش صد رحمت هر ساعت بر جانش و بر دینش هر لحظه و هر ساعت یک شیوه نو…

ادامه مطلب

روزم به عیادت شب آمد

روزم به عیادت شب آمد جانم به زیارت لب آمد از بس که شنید یاربم چرخ از یارب من به یارب آمد یار آمد و…

ادامه مطلب

رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن

رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن ترک من خراب شب گرد مبتلا کن ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها…

ادامه مطلب

رندان سلامت می‌کنند جان را غلامت می‌کنند

رندان سلامت می‌کنند جان را غلامت می‌کنند مستی ز جامت می‌کنند مستان سلامت می‌کنند در عشق گشتم فاشتر وز همگنان قلاشتر وز دلبران خوش باشتر…

ادامه مطلب

رخ‌ها بنگر تو زعفرانی

رخ‌ها بنگر تو زعفرانی کز درد همی‌دهد نشانی شهری بنگر ز درد رنجور چون باغ به موسم خزانی این درد ز غصه فراق است از…

ادامه مطلب

دیر آمده‌ای سفر مکن زود

دیر آمده‌ای سفر مکن زود ای مایه هر مراد و هر سود ای ز آتش عزم رفتن تو از بینی‌ها برآمده دود هر عود تلف…

ادامه مطلب

دی عهد و توبه کردی امروز درشکستی

دی عهد و توبه کردی امروز درشکستی دی بحر تلخ بودی امروز گوهرستی دی بایزید بودی و اندر مزید بودی و امروز در خرابی دردی…

ادامه مطلب

دوش آمد پیل ما را باز هندستان به یاد

دوش آمد پیل ما را باز هندستان به یاد پرده شب می‌درید او از جنون تا بامداد دوش ساغرهای ساقی جمله مالامال بود ای که…

ادامه مطلب

دلم چو دیده و تو چون خیال در دیده

دلم چو دیده و تو چون خیال در دیده زهی مبارک و زیبا به فال در دیده به بوی وصل دو دیده خراب و مست…

ادامه مطلب

دلا تا نازکی و نازنینی

دلا تا نازکی و نازنینی برو که نازنینان را نبینی در این رنگی دلا تا تو بلنگی نیابی در چنان تا تو چنینی در آیینه…

ادامه مطلب

دل چه خورده‌ست عجب دوش که من مخمورم

دل چه خورده‌ست عجب دوش که من مخمورم یا نمکدان کی دیده‌ست که من در شورم هر چه امروز بریزم شکنم تاوان نیست هر چه…

ادامه مطلب

دست من گیر ای پسر خوش نیستم

دست من گیر ای پسر خوش نیستم ای قد تو چون شجر خوش نیستم نی بهل دستم که رنجم از دل است درد دل را…

ادامه مطلب

درآمد در میان شهر آدم زفت سیلابی

درآمد در میان شهر آدم زفت سیلابی فنا شد چرخ و گردان شد ز نور پاک دولابی نبود آن شهر جز سودا بنی آدم در…

ادامه مطلب

در سماع عاشقان زد فر و تابش بر اثیر

در سماع عاشقان زد فر و تابش بر اثیر گر سماع منکران اندرنگیرد گو مگیر قسمت حقست قومی در میان آفتاب پای کوبانند و قومی…

ادامه مطلب

در خانه نشسته بت عیار کی دارد

در خانه نشسته بت عیار کی دارد معشوق قمرروی شکربار کی دارد بی زحمت دیده رخ خورشید که بیند بی پرده عیان طاقت دیدار کی…

ادامه مطلب

در این جو دل چو دولاب خرابست

در این جو دل چو دولاب خرابست که هر سویی که گردد پیشش آبست وگر تو پشت سوی آب داری به پیش روت آب اندر…

ادامه مطلب

خیال ترک من هر شب صفات ذات من گردد

خیال ترک من هر شب صفات ذات من گردد که نفی ذات من در وی همی اثبات من گردد ز حرف عین چشم او ز…

ادامه مطلب

خواهی ز جنون بویی ببری

خواهی ز جنون بویی ببری ز اندیشه و غم می‌باش بری تا تنگ دلی از بهر قبا جانت نکند زرین کمری کی عشق تو را…

ادامه مطلب

خنک آن کس که چو ما شد همه تسلیم و رضا شد

خنک آن کس که چو ما شد همه تسلیم و رضا شد گرو عشق و جنون شد گهر بحر صفا شد مه و خورشید نظر…

ادامه مطلب

خدمت بی‌دوستی را قدر و قیمت هست نیست

خدمت بی‌دوستی را قدر و قیمت هست نیست خدمت اندر دست هست و دوستی در دست نیست دوستی در اندرون خود خدمتی پیوسته است هیچ…

ادامه مطلب

خاک آن کس شو که آب زندگانش روشنست

خاک آن کس شو که آب زندگانش روشنست نیم نانی دررسد تا نیم جانی در تنست گفتمش آخر پی یک وصل چندین هجر چیست گفت…

ادامه مطلب

چیست صلای چاشتگه خواجه به گور می‌رود

چیست صلای چاشتگه خواجه به گور می‌رود دیر به خانه وارسد منزل دور می‌رود در عوض بت گزین کزدم و مار همنشین وز تتق بریشمین…

ادامه مطلب

چون نالد این مسکین که تا رحم آید آن دلدار را

چون نالد این مسکین که تا رحم آید آن دلدار را خون بارد این چشمان که تا بینم من آن گلزار را خورشید چون افروزدم…

ادامه مطلب

چون خون نخسپد خسروا چشمم کجا خسپد مها

چون خون نخسپد خسروا چشمم کجا خسپد مها کز چشم من دریای خون جوشان شد از جور و جفا گر لب فروبندم کنون جانم به…

ادامه مطلب

چو نماز شام هر کس بنهد چراغ و خوانی

چو نماز شام هر کس بنهد چراغ و خوانی منم و خیال یاری غم و نوحه و فغانی چو وضو ز اشک سازم بود آتشین…

ادامه مطلب

چو سرمست منی ای جان ز درد سر چه غم داری

چو سرمست منی ای جان ز درد سر چه غم داری چو آهوی منی ای جان ز شیر نر چه غم داری چو مه روی…

ادامه مطلب