‎تنها من و تنها او

‎تنها من و تنها او
‎شب بود ميان باغ تنها من و تنها او
‎چون بلبل و گل بوديم گويا من و بويا او
‎يك لحظه نهان گشتيم از بيم نگاه غير
‎در گريه اى شبنم من در خنده اى گلها او
‎يك باره فرو رفتيم در پيچ و شكنج دهر
‎چون پيكر مجنون من چون طره اى ليلا او
‎بى پرده بيرون جستيم از عالم غوغايى
‎بنشسته ببال حور پايان من و بالا او
‎چون ذره و چون خورشيد در كارگه اى هستى
‎شور و تپش افگنديم اين جا من و آنجا او
‎در شعله به پا كرديم سوز نو و ساز نو
‎چون لاله اى خونين من چون شمع شب آرا او
‎احوال دل ما را از موجه اى دريا پرس
‎آسيمه سريم هر دو پنهان من پيدا او
‎عمريست كه مى جوئيم چيزى و نمى يابيم
‎در ساحل حيرت من در دامن دريا او
‎استاد ضيا قاريزاده
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *