چو آب آهسته زیر که درآیم

چو آب آهسته زیر که درآیم به ناگه خرمن که درربایم چکم از ناودان من قطره قطره چو طوفان من خراب صد سرایم سرا چه…

ادامه مطلب

چه دلشادم به دلدار خدایی

چه دلشادم به دلدار خدایی خدایا تو نگهدار از جدایی بیا ای خواجه بنگر یار ما را چو از اصحاب و از یاران مایی بدان…

ادامه مطلب

چه باشد پیشه عاشق بجز دیوانگی کردن

چه باشد پیشه عاشق بجز دیوانگی کردن چه باشد ناز معشوقان بجز بیگانگی کردن ز هر ذره بیاموزید پیش نور برجستن ز پروانه بیاموزید آن…

ادامه مطلب

چند روز است که شطرنج عجب می‌بازی

چند روز است که شطرنج عجب می‌بازی دانه بوالعجب و دام عجب می‌سازی کی برد جان ز تو گر ز آنک تو دل سخت کنی…

ادامه مطلب

چگونه برنپرد جان چو از جناب جلال

چگونه برنپرد جان چو از جناب جلال خطاب لطف چو شکر به جان رسد که تعال در آب چون نجهد زود ماهی از خشکی چو…

ادامه مطلب

چرا چون ای حیات جان در این عالم وطن داری

چرا چون ای حیات جان در این عالم وطن داری نباشد خاک ره ناطق ندارد سنگ هشیاری چرا زهری دهد تلخی چرا خاری کند تیزی…

ادامه مطلب

جمع باشید ای حریفان زانک وقت خواب نیست

جمع باشید ای حریفان زانک وقت خواب نیست هر حریفی کو بخسبد والله از اصحاب نیست روی بستان را نبیند راه بستان گم کند هر…

ادامه مطلب

جانا بیار باده و بختم تمام کن

جانا بیار باده و بختم تمام کن عیش مرا خجسته چو دارالسلام کن زهره کمین کنیزک بزم و شراب توست دفع کسوف دل کن و…

ادامه مطلب

جان حیوان که ندیده است بجز کاه و عطن

جان حیوان که ندیده است بجز کاه و عطن شد ز تبدیل خدا لایق گلزار فطن نوبهاری است خدا را جز از این فصل بهار…

ادامه مطلب

تیغ را گر تو چو خورشید دمی رنده زنی

تیغ را گر تو چو خورشید دمی رنده زنی بر سر و سبلت این خنده زنان خنده زنی ژنده پوشیدی و جامه ملکی برکندی پاره…

ادامه مطلب

تو مرا می بده و مست بخوابان و بهل

تو مرا می بده و مست بخوابان و بهل چون رسد نوبت خدمت نشوم هیچ خجل چو گه خدمت شه آید من می‌دانم گر ز…

ادامه مطلب

تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا

تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا تو دیدی هیچ ماهی را که او شد سیر از این دریا تو دیدی…

ادامه مطلب

تو تا بنشسته‌ای بر دار فانی

تو تا بنشسته‌ای بر دار فانی نشسته می‌روی و می نبینی نشسته می‌روی این نیز نیکو است اگر رویت در این گفتن سوی او است…

ادامه مطلب

تعال یا مدد العیش و السرور تعال

تعال یا مدد العیش و السرور تعال تعال یا فرج الهم فاتح الاقفال لقاء وجهک فی الهم فالق الاصباح سقا جودک فی الفقر منتهی الاقبال…

ادامه مطلب

تا که اسیر و عاشق آن صنم چو جان شدم

تا که اسیر و عاشق آن صنم چو جان شدم دیو نیم پری نیم از همه چون نهان شدم برف بدم گداختم تا که مرا…

ادامه مطلب

تا به شب ای عارف شیرین نوا

تا به شب ای عارف شیرین نوا آن مایی آن مایی آن ما تا به شب امروز ما را عشرتست الصلا ای پاکبازان الصلا درخرام…

ادامه مطلب

پیش از آنک از عدم کرد وجودها سری

پیش از آنک از عدم کرد وجودها سری بی ز وجود وز عدم باز شدم یکی دری بی‌مه و سال سال‌ها روح زده‌ست بال‌ها نقطه…

ادامه مطلب

پرده دل می‌زند زهره هم از بامداد

پرده دل می‌زند زهره هم از بامداد مژده که آن بوطرب داد طرب‌ها بداد بحر کرم کرد جوش پنبه برون کن ز گوش آنچ کفش…

ادامه مطلب

بیایید بیایید که گلزار دمیده‌ست

بیایید بیایید که گلزار دمیده‌ست بیایید بیایید که دلدار رسیده‌ست بیارید به یک بار همه جان و جهان را به خورشید سپارید که خوش تیغ…

ادامه مطلب

بیا که دانه لطیفست رو ز دام مترس

بیا که دانه لطیفست رو ز دام مترس قمارخانه درآ و ز ننگ وام مترس بیا بیا که حریفان همه به گوش تواند بیا بیا…

ادامه مطلب

بیا بیا که تویی شیر شیر شیر مصاف

بیا بیا که تویی شیر شیر شیر مصاف ز مرغزار برون آ و صف‌ها بشکاف به مدحت آنچ بگویند نیست هیچ دروغ ز هر چه…

ادامه مطلب

بیا ای آنک بردی تو قرارم

بیا ای آنک بردی تو قرارم درآ چون تنگ شکر در کنارم دل سنگین خود را بر دلم نه نمی‌بینی که از غم سنگسارم بیا…

ادامه مطلب

بوی آن باغ و بهار و گلبن رعناست این

بوی آن باغ و بهار و گلبن رعناست این بوی آن یار جهان آرای جان افزاست این این چنین بویی کز او اجزای عالم مست…

ادامه مطلب

به مبارکی و شادی بستان ز عشق جامی

به مبارکی و شادی بستان ز عشق جامی که ندا کند شرابش که کجاست تلخکامی چه بود حیات بی‌او هوسی و چارمیخی چه بود به…

ادامه مطلب

به شکرخنده ببردی دل من

به شکرخنده ببردی دل من بشکن شکر دل را مشکن دل ما را که ز جا برکندی به تو آمد پر و بالش بمکن بنگر…

ادامه مطلب

ای جان جان جان‌ها جانی و چیز دیگر

ای جان جان جان‌ها جانی و چیز دیگر وی کیمیای کان‌ها کانی و چیز دیگر ای آفتاب باقی وی ساقی سواقی وی مشرب مذاقی آنی…

ادامه مطلب

به حق روی تو که من چنین رویی ندیدستم

به حق روی تو که من چنین رویی ندیدستم چه مانی تو بدان صورت که از مردم شنیدستم چنین باغی در این عالم نرسته‌ست و…

ادامه مطلب

به جان تو پس گردن نخاری

به جان تو پس گردن نخاری نگویی می‌روم عذری نیاری بسازی با دو سه مسکین بی‌دل اگر چه بی‌دلان بسیار داری نگویی کار دارم در…

ادامه مطلب

به باغ آییم فردا جمله یاران

به باغ آییم فردا جمله یاران همه یاران همدل همچو باران صلا گفتیم فردا روز باغ است صلای عاشقان و حق گزاران در آن باغ…

ادامه مطلب

بگو به جان مسافر ز رنج‌ها چونی

بگو به جان مسافر ز رنج‌ها چونی ز رنج‌های جهان و ز رنج ما چونی تو همچو عیسی و اندیشه‌ها جهودانند ز مکر و فعل…

ادامه مطلب

بکش بکش که چه خوش می‌کشی بیار بیار

بکش بکش که چه خوش می‌کشی بیار بیار هزیمتان ره عشق را قطار قطار کنار بازگشادست عشق از مستی رسید دلشدگان را گه کنار کنار…

ادامه مطلب

بستگی این سماع هست ز بیگانه‌ای

بستگی این سماع هست ز بیگانه‌ای ز ارچلی جغد گشت حلقه چو ویرانه‌ای آنک بود همچو برف سرد کند وقت را چون بگدازد چو سیل…

ادامه مطلب

برگذری درنگری جز دل خوبان نبری

برگذری درنگری جز دل خوبان نبری سر مکش ای دل که از او هر چه کنی جان نبری تا نشوی خاک درش در نگشاید به…

ادامه مطلب

برجه ز خواب و بنگر صبحی دگر دمیده

برجه ز خواب و بنگر صبحی دگر دمیده جویان و پای کوبان از آسمان رسیده ای جان چرا نشستی وقت می است و مستی آخر…

ادامه مطلب

بر گرد گل می گشت دی نقش خیال یار من

بر گرد گل می گشت دی نقش خیال یار من گفتم درآ پرنور کن از شمع رخ اسرار من ای از بهار روی تو سرسبز…

ادامه مطلب

بده آن مرد ترش را قدحی ای شه شیرین

بده آن مرد ترش را قدحی ای شه شیرین صدقات تو روان است به هر بیوه و مسکین صدقات تو لطیف است توان خورد دو…

ادامه مطلب

بتا گر مرا تو ببینی ندانی

بتا گر مرا تو ببینی ندانی به جان لاله زارم به رخ زعفرانی بدادم به تو دل مرا توبه از دل سپارم به تو جان…

ادامه مطلب

باوفا یارا جفا آموختی

باوفا یارا جفا آموختی این جفا را از کجا آموختی کو وفاهای لطیفت کز نخست در شکار جان ما آموختی هر کجا زشتی جفاکاری رسید…

ادامه مطلب

بازآمدی که ما را درهم زنی به شوری

بازآمدی که ما را درهم زنی به شوری داوود روزگاری با نغمه زبوری یا مصر پرنباتی یا یوسف حیاتی یعقوب را نپرسی چونی از این…

ادامه مطلب

باز درآمد به بزم مجلسیان دوست دوست

باز درآمد به بزم مجلسیان دوست دوست گر چه غلط می‌دهد نیست غلط اوست اوست گاه خوش خوش شود گه همه آتش شود تعبیه‌های عجب…

ادامه مطلب

بار دگر آن مست به بازار درآمد

بار دگر آن مست به بازار درآمد وان سرده مخمور به خمار درآمد سرهای درختان همه پربار چرا شد کان بلبل خوش لحن به تکرار…

ادامه مطلب

با وی از ایمان و کفر باخبری کافریست

با وی از ایمان و کفر باخبری کافریست آنک از او آگهست از همه عالم بریست آه که چه بی‌بهره‌اند باخبران زانک هست چهره او…

ادامه مطلب

با تو عتاب دارم جانا چرا چنینی

با تو عتاب دارم جانا چرا چنینی رنجور و ناتوانم نایی مرا ببینی دیدی که سخت زردم پنداشتی که مردم آخر چگونه میرد آنک تواش…

ادامه مطلب

اینک آن انجم روشن که فلک چاکرشان

اینک آن انجم روشن که فلک چاکرشان اینک آن پردگیانی که خرد چادرشان همچو اندیشه به هر سینه بود مسکنشان همچو خورشید به هر خانه…

ادامه مطلب

این خانه که پیوسته در او بانگ چغانه‌ست

این خانه که پیوسته در او بانگ چغانه‌ست از خواجه بپرسید که این خانه چه خانه‌ست این صورت بت چیست اگر خانه کعبه‌ست وین نور…

ادامه مطلب

ایا گم گشتگان راه و بیراه

ایا گم گشتگان راه و بیراه شما را باز می‌خواند شهنشاه همی‌گوید شهنشه کان مایید صلا ای شهره سرهنگان به درگاه به درگاه خدای حی…

ادامه مطلب

ای وصل تو آب زندگانی

ای وصل تو آب زندگانی تدبیر خلاص ما تو دانی از دیده برون مشو که نوری وز سینه جدا مشو که جانی آن دم که…

ادامه مطلب

ای نقد تو را زکات نسیه

ای نقد تو را زکات نسیه بازآ ز خدا جزات نسیه آید ز خدا جزای خیرت در نقد بلا نجات نسیه پیش از تو جهات…

ادامه مطلب

ای مرغ آسمانی آمد گه پریدن

ای مرغ آسمانی آمد گه پریدن وی آهوی معانی آمد گه چریدن ای عاشق جریده بر عاشقان گزیده بگذر ز آفریده بنگر در آفریدن آمد…

ادامه مطلب

ای که مستک شدی و می‌گویی

ای که مستک شدی و می‌گویی تو غریبی و یا از این کویی مست و بی‌خویش می‌روی چپ و راست بی چپ و راست را…

ادامه مطلب