ای دل بسی ز محنت هجران نمانده است

ای دل بسی ز محنت هجران نمانده است خوش باش کین معامله چندان نمانده است جان را ز بیم هجر بجانان سپرده ام هجری میانه…

ادامه مطلب

ازان درین چمنم میل گلعذاری نیست

ازان درین چمنم میل گلعذاری نیست که هیچ برگ گلی بی بلای خاری نیست نبرده ایم درین باغ ره بسوی گلی که در حوالی او…

ادامه مطلب

هرگز غم خرابی عالم نمی خوریم

هرگز غم خرابی عالم نمی خوریم عالم اگر خراب شود غم نمی خوریم بیش و کم زمانه بر ما برابرست ما غصه زیاد و غم…

ادامه مطلب

نوخطان را دوست می‌دارد دل دیوانه‌ام

نوخطان را دوست می‌دارد دل دیوانه‌ام من چو مجنون نیستم در عاشقی مردانه‌ام خضر می‌گویند بر سرچشمه‌ای بر دست راه قطره گویا چکیده جایی از…

ادامه مطلب

نمی آید ز تو ای سایه چو من دشت پیمایی

نمی آید ز تو ای سایه چو من دشت پیمایی رفیقی با تو می باید نداری تاب تنهایی شدم رسوا برافکن برده از رخسار عالم…

ادامه مطلب

ناله زاری که در دلها اثر دارد کجاست

ناله زاری که در دلها اثر دارد کجاست آه جانسوزی که دلها را بدرد آرد کجاست دردمندی کز محبت در دلش دردیست کو بی دلی…

ادامه مطلب

من به غم خو کرده‌ام جز غم نمی‌باید مرا

من به غم خو کرده‌ام جز غم نمی‌باید مرا ور ز غم ذوقی رسد آن هم نمی‌باید مرا گر گریزانم ز خود در دشت عزلت…

ادامه مطلب

ما نظر جز بر تبان سیمبر کم کرده ایم

ما نظر جز بر تبان سیمبر کم کرده ایم وز بتان سیمبر قطع نظر کم کرده ایم زاهدا از ما مجو بسیار آیین صلاح عشق…

ادامه مطلب

گشت صد پاره بشمشیر جفای تو تنم

گشت صد پاره بشمشیر جفای تو تنم گل صد برگ بهار غم عشق تو منم اشک گلگون و رخ زرد مرا خوار مبین که اگر…

ادامه مطلب

گر ترا هست دلا در ره غم میل رفیق

گر ترا هست دلا در ره غم میل رفیق بطلب جام شفق گون که رفیقست شفیق شده ام کم شده رادی سرگردانی هست امید که…

ادامه مطلب

غیر از درت پناه نداریم یا نبی

غیر از درت پناه نداریم یا نبی جز تو امیدگاه نداریم یا نبی تا برده ایم سوی تو ره جز طریق تو رویی بهیچ راه…

ادامه مطلب

شد دلم صد پاره و چون لاله بر هر پاره‌ای

شد دلم صد پاره و چون لاله بر هر پاره‌ای سوختم داغی ز عشق آتشین‌رخساره‌ای شد دلم خون تا شود فارغ ز سودای بتان وه…

ادامه مطلب

سرم خاکیست بعد از رفتنت در رهگذر مانده

سرم خاکیست بعد از رفتنت در رهگذر مانده نه چشمانند بر خاک از قدمهایت اثر مانده من از دل داشتم چشم از جگر ادرار خون…

ادامه مطلب

ز ضعف تاب تردد دگر نماند مرا

ز ضعف تاب تردد دگر نماند مرا خوشم که ضعف ز سرگشتگی رهاند مرا فغان که آرزوی وصل آن دو چشم سیاه چو میل سرمه…

ادامه مطلب

دوشم انیس خلوت گرمابه یار شد

دوشم انیس خلوت گرمابه یار شد هر موی بر تنم مژه اشکبار شد آب حیات من بزمین قطره قطره ریخت صرف ره محبت آن گلعذار…

ادامه مطلب

دل درون سینه دردت را به جان می‌پرورد

دل درون سینه دردت را به جان می‌پرورد ذوق می‌بیند ازآن هردم ازآن می‌پرورد عاقبت معلوم شد بهر سکانت بوده است این که جسم ناتوانم…

ادامه مطلب

در دیده نور در تن جان عزیز مایی

در دیده نور در تن جان عزیز مایی اما چه سود خود را هرگز نمی نمایی بسیاری رقیبان از بی مثالی تست کم نیست این…

ادامه مطلب

خوب می دانم وفا از خود جفا از یار خود

خوب می دانم وفا از خود جفا از یار خود زآنکه او در کار خود خوبست و من در کار خود بگذر از آزارم ای…

ادامه مطلب

چو شمع ز آتش دل اضطراب دارم من

چو شمع ز آتش دل اضطراب دارم من دل پر آتش چشم و پر آب دارم من ره نظاره ز غیر تو بسته ام شب…

ادامه مطلب

جانم در آن آرزوی وصال محمد است

جانم در آن آرزوی وصال محمد است چشمم در انتظار جمال محمد است قدم خمیده چون فلک از جور دور نیست از شوق روی ماه…

ادامه مطلب

پیش عاقل قصه درد من و مجنون یکیست

پیش عاقل قصه درد من و مجنون یکیست اختلافی در سخن باشد ولی مضمون یکیست داغ دل را خواستم مرهم رساندی ناوکی غالبا پنداشتی داغ…

ادامه مطلب

بهر صید آن ترک بدخو بر سمند کین نشست

بهر صید آن ترک بدخو بر سمند کین نشست باز خواهد شد عنان صبر صد مسکین ز دست دید چون لطف جمالت باز بر هم…

ادامه مطلب

بکه نسبت کنم آن سرو صنوبر قد را

بکه نسبت کنم آن سرو صنوبر قد را انه اعظم من کل عظیم قدرا می نماید بر او نیک بدیهای رقیب این نه نیک است…

ادامه مطلب

بخاک پای تو تا ترک سر نخواهم کرد

بخاک پای تو تا ترک سر نخواهم کرد هوای کاکلت از سر بدر نخواهم کرد قضا که عشق توام یاد داد می دانست که غیر…

ادامه مطلب

با تو وصلم شب نوروز میسر شده بود

با تو وصلم شب نوروز میسر شده بود شبم از وصل تو با روز برابر شده بود همه شب تا بسحر خنده تو می کردی…

ادامه مطلب

ای دل از دیده فزون دیده ز دل سوی تو مایل

ای دل از دیده فزون دیده ز دل سوی تو مایل دلم از دیده ترا می طلبد دیده ام از دل چه عجب میل تو…

ادامه مطلب

از شرم رخت منزل یوسف شده چاهی

از شرم رخت منزل یوسف شده چاهی در روی زمین نیست برخسار تو ماهی من مایل آنم که کنی میل من اما مشکل که کند…

ادامه مطلب

هردم از شوق لب لعلت دلم خون می‌شود

هردم از شوق لب لعلت دلم خون می‌شود صورت حالم ز خون دل دگرگون می‌شود تا خطش سر زد ز رخ شد روز غم بر…

ادامه مطلب

نهفتن در دل و جان درد و داغ آن پریوش را

نهفتن در دل و جان درد و داغ آن پریوش را توانم گر توان پوشید با خاشاک آتش را ز سینه آه حسرت می کشم…

ادامه مطلب

نمود در دلم از آتش درون شرری

نمود در دلم از آتش درون شرری نهال عاشقیم داد عاقبت ثمری عذاب می کشم از نالهای دل آن به رهم ز درد سر آن…

ادامه مطلب

می‌کنم اظهار غم ساقی شرابم می‌دهد

می‌کنم اظهار غم ساقی شرابم می‌دهد بی‌توقف هرچه می‌گویم جوابم می‌دهد چون بیفشاند ثمر تحریک می‌یابد درخت چون نریزم اشک دوران اضطرابم می‌دهد من به…

ادامه مطلب

من که باشم که مرا کوی تو مسکن باشد

من که باشم که مرا کوی تو مسکن باشد خاک کویت همه دم در نظر من باشد هیچ کس پیش تو نآرد بزبان حال دلم…

ادامه مطلب

ما را هلاک غمزه خونریز کرده ای

ما را هلاک غمزه خونریز کرده ای تیغی عجب بکشتن من تیز کرده ای آزرده از جفای رقیب تو کی شوم چون فهم کرده ام…

ادامه مطلب

گره از کار من جز نالهای زار نگشاید

گره از کار من جز نالهای زار نگشاید نبندم ناله را ره تا گره از کار نگشاید ز مژگان چشم دارم در رهت خون دلم…

ادامه مطلب

کسی در عاشقی از سوی پنهانم خبر دارد

کسی در عاشقی از سوی پنهانم خبر دارد که چون من آتشی در سینه داغی بر جگر دارد بزن دستی بدامان سرشک ای چشم ترک…

ادامه مطلب

عمریست ای پری که رخت را ندیده‌ایم

عمریست ای پری که رخت را ندیده‌ایم ما را تو دیده‌ای و تو را ما ندیده‌ایم بسیار دیده‌ایم بتان کم‌التفات کم‌التفات‌تر از تو قطعا ندیده‌ایم…

ادامه مطلب

صیقل آیینه دلها نم چشم ترست

صیقل آیینه دلها نم چشم ترست هر کرا نمناک تر دیده دلش روشن ترست روز نومیدی مراد از قطرهای اشک جو رهبر گم گشتگان در…

ادامه مطلب

سر می کند همیشه فدا بهر یار شمع

سر می کند همیشه فدا بهر یار شمع دارد درین روش قدم استوار شمع سودای کاکل صنمی هست در سرش کز دود دل شدست سیه…

ادامه مطلب

ز سیر سایه همراه تو ای مه رشک‌ها بردم

ز سیر سایه همراه تو ای مه رشک‌ها بردم برای دیدنت گر چشم هم می داشت می مردم مرا بر چشم پر خون جمع گشته…

ادامه مطلب

ذوق وصلت یافت دل از ساقی و ساغر گذشت

ذوق وصلت یافت دل از ساقی و ساغر گذشت شد خلیل خلوت خلت ز ماه و خور گذشت آب چشمم راست طوف آستانت آرزو هر…

ادامه مطلب

دل بصد عقد بجعد سر زلفت بستم

دل بصد عقد بجعد سر زلفت بستم شکر الله ز غم گم شدن او رستم چشم دارم که شود هستی من صرف غمت غیر ازین…

ادامه مطلب

در ره عشق بتانست رفیقم توفیق

در ره عشق بتانست رفیقم توفیق غیر توفیق درین راه مرا نیست رفیق اهل تقلید ندارند ثباتی در ذات صدق این واقعه از سایه خود…

ادامه مطلب

خواهم چو سایه افتم دنبال آن سمنبر

خواهم چو سایه افتم دنبال آن سمنبر هر جا که او نهد پا من جای پا نهم سر او چون منی ندارد من نیز همچو…

ادامه مطلب

چه گونه فاش نگردد غم نهانی ما

چه گونه فاش نگردد غم نهانی ما بشرح حال زبانیست بی زبانی ما برون مباد زمانی ز جان ما غم یار که در بلا غم…

ادامه مطلب

جان را به لعل چون شکرت تا سپرده‌ام

جان را به لعل چون شکرت تا سپرده‌ام دیدست لذتی که من از رشک مرده‌ام شوق تو رهنمای وجودم شد از عدم نی من به…

ادامه مطلب

پیش تو گل از شرم سرانداخته در پیش

پیش تو گل از شرم سرانداخته در پیش گویا که پشیمان شده از آمدن خویش گل جای بسر دارد اگر بگسلد از خار ای گل…

ادامه مطلب

بهترین سیرها سیر بیابان فناست

بهترین سیرها سیر بیابان فناست حالیا جمعیتی کانجاست در عالم کجاست گشت ویران ملک این عالم درو مردم نماند منزل پر مردم معمور حالا آن…

ادامه مطلب

بطرف طره دستار زیبی بست یار از گل

بطرف طره دستار زیبی بست یار از گل چه سروست این که دارد برگ از نسرین و بار از گل چو غنچه صد گره بر…

ادامه مطلب

بخاک بنده رحم ای دلربا از تو نمی آید

بخاک بنده رحم ای دلربا از تو نمی آید تو سنگین دل بنی کار خدا از تو نمی آید چه سنگین دل کسی کز ناله…

ادامه مطلب

ای همه دم بزم تو جای رقیب

ای همه دم بزم تو جای رقیب بهر تو ناچار لقای رقیب امر محالست مرا از تو کام کام تو چون هست رضای رقیب جور…

ادامه مطلب