باده کو تا به من آن تلخ زبان رام شود؟

باده کو تا به من آن تلخ زبان رام شود؟ تلخی می نمک تلخی بادام شود بوسه در ذائقه اش باده لب شیرین است تلخکامی…

ادامه مطلب

ما اختیار خویش به صهبا گذاشتیم

ما اختیار خویش به صهبا گذاشتیم سر بر خط پیاله چو مینا گذاشتیم آمد چو موج دامن ساحل به دست ما تا اختیار خویش به…

ادامه مطلب

باتن خاکی، نظر زان عالم روشن بپوش

باتن خاکی، نظر زان عالم روشن بپوش پای در زنجیر داری، چشم ازروزن بپوش پوست چون کرباس برتن می درد زور جنون ناصح بی درد…

ادامه مطلب

لطیفه ای عجب است این که لعل سیرابش

لطیفه ای عجب است این که لعل سیرابش مدام می چکد وکم نمی شود آبش کسی که راه به بحر محیط وحدت برد غریب نیست…

ادامه مطلب

با کمند زلف تسخیر دل افگار کن

با کمند زلف تسخیر دل افگار کن این کهن اوراق را شیرازه از زنار کن نیست جرمی در جهان بالاتر از هستی تو تا نفس…

ادامه مطلب

لبش از خنده دندان نما جان تازه می سازد

لبش از خنده دندان نما جان تازه می سازد شراب صبح جان می پرستان تازه می سازد اگرچه صفحه روی تو از خط کافرستان شد…

ادامه مطلب

با شوخ دیدگان هوس آشنا نیم

با شوخ دیدگان هوس آشنا نیم چون عقده حباب اسیر هوا نیم دنبال بیقراری دل سر نهاده ام چون کاروان ریگ پی رهنما نیم دارم…

ادامه مطلب

لب خاموش نمودار دل پر سخن است

لب خاموش نمودار دل پر سخن است جبهه بی گره آیینه خلق حسن است چون خدنگی که کند دست در آغوش کمان به میان رفتن…

ادامه مطلب

با دهان خشک هر کس خنده تر می زند

با دهان خشک هر کس خنده تر می زند ساغر تبخاله اش پهلو به کوثر می زند سیر چشمان را نسازد تنگدستی دربدر حلقه خود…

ادامه مطلب

لاله از رشک رخت خون جگر می گرید

لاله از رشک رخت خون جگر می گرید آتش از گرمی خوی تو شرر می گرید حلقه زد تا خط شبرنگ به گرد رخ او…

ادامه مطلب

با تجرد چون مسیح آزار سوزن می کشم

با تجرد چون مسیح آزار سوزن می کشم می کشد سرازگریبان زآنچه دامن می کشم کوه آهن پیش ازین بر من سبک چون سایه بود…

ادامه مطلب

گوشه آن نقاب را بشکن

گوشه آن نقاب را بشکن ورق انتخاب را بشکن دل ظالم شکسته می باید زلف پر پیچ و تاب را بشکن در دل شب به…

ادامه مطلب

این گردباد نیست که بالا گرفته است

این گردباد نیست که بالا گرفته است از خود رمیده ای است که صحرا گرفته است از کاسه سرنگونی فرهاد نسخه ای است این ساغری…

ادامه مطلب

گمراه شد ز غفلت من رهنمای من

گمراه شد ز غفلت من رهنمای من گردید میل چشم عصاکش عصای من پیدا نشد کسی که به فریاد من رسد در شیشه ماند باده…

ادامه مطلب

این آهوی رمیده ز مردم، نگاه کیست؟

این آهوی رمیده ز مردم، نگاه کیست؟ این فتنه پیشخدمت چشم سیاه کیست؟ با شمع آفتاب چه می جوید آسمان؟ شب تا به روز، دیده…

ادامه مطلب

گل مرتبه عارض جانانه نگیرد

گل مرتبه عارض جانانه نگیرد جای لب ساقی لب پیمانه نگیرد سیلاب بود کاسه همسایه این قوم کافر به سرکوی بتان خانه نگیرد در سینه…

ادامه مطلب

ای لب لعل ترا خون یمن در آستین

ای لب لعل ترا خون یمن در آستین هر سر موی ترا چین و ختن در آستین گر چه دلگیرست چون شام غریبان طره اش…

ادامه مطلب

گفتار صدق، مایه آزار می شود

گفتار صدق، مایه آزار می شود چون حرف حق بلند شود دار می شود پای به خواب رفته شمارد دلیل را آن را که شوق…

ادامه مطلب

ای شمع طور از آتش حسنت زبانه ای

ای شمع طور از آتش حسنت زبانه ای عالم به دور زلف تو زنجیرخانه ای شد سبز و خوشه کرد و به خرمن کشید رخت…

ادامه مطلب

گریه بسیار بود نو به وجود آمده را

گریه بسیار بود نو به وجود آمده را خاک زندان بود از چرخ فرود آمده را نیست چون ماتمیان کار به جز گریه و آه…

ادامه مطلب

ای ز تو شور در جگر کلک شکر نوای را

ای ز تو شور در جگر کلک شکر نوای را رشته آه در گره فکر گرهگشای را سرو ریاض مغفرت آه ندامت است و بس…

ادامه مطلب

گرفت خط تو دلهای بی قراران را

گرفت خط تو دلهای بی قراران را غبار، جامه فتح است خاکساران را ز خوان عالم بالاست رزق خاموشان سحاب آب دهد تیغ کوهساران را…

ادامه مطلب

ای دل تصور کمر یار نازک است

ای دل تصور کمر یار نازک است باریک شو که رشته این کار نازک است دل شاخ شاخ گشت درین کار شانه را پرداز زلف…

ادامه مطلب

گرد باد دامن صحرای بی سامانیم

گرد باد دامن صحرای بی سامانیم هیچ کس را دل نمی سوزد به سرگردانیم چون فلاخن سنگ باشد شهپر پرواز من هست در وقت گرانیها…

ادامه مطلب

ای چشمت از غزال ختن خوش نگاه تر

ای چشمت از غزال ختن خوش نگاه تر از روز عاشقان شب زلفت سیاه تر از خط سبز اگر چه شد حسن مهربان حسن توشد…

ادامه مطلب

گر نظربازی به بال خود کند طاوس ما

گر نظربازی به بال خود کند طاوس ما جوید از بهر رهایی روزنی محبوس ما غربت ما دردمندان، پله آزادگی است نیست جز دام و…

ادامه مطلب

ای آن که دل به دولت بیدار بسته ای

ای آن که دل به دولت بیدار بسته ای در راه برق، سد خس و خار بسته ای ای بی خبر که تقویت نفس می…

ادامه مطلب

گر صافدلی هست شراب است در اینجا

گر صافدلی هست شراب است در اینجا ور سوخته ای هست کباب است در اینجا بیدار دلی نیست کز او دل بگشاید تا چشم نمکسود…

ادامه مطلب

اهل معنی گر چه خاموشند از تحسین من

اهل معنی گر چه خاموشند از تحسین من غوطه در خون می زنند از معنی رنگین من سکته بی دردی از خواب عدم سنگین ترست…

ادامه مطلب

گر چه نی زرد و ضعیف و لاغر و بی دست و پاست

گر چه نی زرد و ضعیف و لاغر و بی دست و پاست چون عصای موسوی در خوردن غم اژدهاست چون رگ ابر بهاران فیض…

ادامه مطلب

آه عشاق سینه روز اثرها دارد

آه عشاق سینه روز اثرها دارد شب این طایفه در پرده سحرها دارد بر سر راز تو چون بید دلم می لرزد شیشه از باده…

ادامه مطلب

گر چه ذراتند یکسر میهمان آفتاب

گر چه ذراتند یکسر میهمان آفتاب کم نگردد ذره ای نعمت ز خوان آفتاب در خرابات محبت شیشه بی ظرف نیست ذره ای بر سر…

ادامه مطلب

اندیشه زاد از سر بی مغز بدر کن

اندیشه زاد از سر بی مغز بدر کن چون ماه تمام از دل خود زادسفر کن شکرانه بیداری ازین راه مروتند هر خفته که یابی،…

ادامه مطلب

گر چه از عقل گران لنگر فلاطونیم ما

گر چه از عقل گران لنگر فلاطونیم ما کار با اطفال چون افتاد مجنونیم ما سرو آزادیم، ما را حاجت پیوند نیست هر که از…

ادامه مطلب

آنجا که خنده لعل ترا پرده در شود

آنجا که خنده لعل ترا پرده در شود طوطی چو مغز پسته در شکر شود می خوردن مدام مرا بی دماغ کرد عادت به هر…

ادامه مطلب

گر به گلزار بری آن رخ افروخته را

گر به گلزار بری آن رخ افروخته را گل به بلبل نگذارد جگرسوخته را هر که پوشد ز جهان چشم، نماند بی رزق طعمه از…

ادامه مطلب

آن که بزم غیر را از خنده پر گل کرده است

آن که بزم غیر را از خنده پر گل کرده است خاطر ما را پریشانتر ز سنبل کرده است من ندارم طالع از مقصود، ورنه…

ادامه مطلب

گر آن شیرین سخن تلقین کند گفتار طوطی را

گر آن شیرین سخن تلقین کند گفتار طوطی را سخن شکر شود در پسته منقار طوطی را به تعلیم نخستین سازد از تکرار مستغنی ز…

ادامه مطلب

آن کس که داد پیوند با کاه کهربا را

آن کس که داد پیوند با کاه کهربا را خواهد به هم رسانید جانهای آشنا را دامان رهروان را زخم زبان نگیرد از خار ره…

ادامه مطلب

کیستم من که ز فرمان تو سرگردانم؟

کیستم من که ز فرمان تو سرگردانم؟ آب در دیده به صد خون جگر گردانم نه چنان آمده عشقت که به افسون برود نه چنان…

ادامه مطلب

آن خوش پسر برآمد از خانه می کشیده

آن خوش پسر برآمد از خانه می کشیده مایل به اوفتادن چون میوه رسیده ناز بهانه جو را بر یک طرف نهاده شرم ستیزه خو…

ادامه مطلب

کی سر از تیغ شهادت جان روشن می کشد؟

کی سر از تیغ شهادت جان روشن می کشد؟ شمع در راه نسیم صبح گردن می کشد نیست مانع حسن را مستوری از خون ریختن…

ادامه مطلب

آمیخته است مستی ما با خمار ما

آمیخته است مستی ما با خمار ما یکدست چون حناست خزان و بهار ما افغان که نیست سوخته ای در بساط خاک کز قید سنگ…

ادامه مطلب

کی به هر چشمی نظربازان تماشایش کنند؟

کی به هر چشمی نظربازان تماشایش کنند؟ هم مگر نور اقتباس از روی زیبایش کنند حلقه چشمی چو دور آسمان باید وسیع تا تماشای جمال…

ادامه مطلب

حسن را جز چشم حیران، دست دامنگیر نیست

حسن را جز چشم حیران، دست دامنگیر نیست عکس را پای سفر ز آیینه تصویر نیست نشأه می آدمی را تازه رو دارد مدام گر…

ادامه مطلب

کور باد آن که ز روی تو نظر می پیچد

کور باد آن که ز روی تو نظر می پیچد سر مبادش که ز شمشیر تو سر می پیچد سنبلی از ته هر سنگ برون…

ادامه مطلب

حسن ترا به نقش و نگار احتیاج نیست

حسن ترا به نقش و نگار احتیاج نیست روی شکفته را به بهار احتیاج نیست اندیشه وصال ندارند عاشقان از دست رفته را به کنار…

ادامه مطلب

کو سرو قامتی که دل من ز جا برد

کو سرو قامتی که دل من ز جا برد زنگ از دلم به یک نگه آشنا برد عجز وفتادگی است سرانجام سرکشی چون شعله شد…

ادامه مطلب

حریفی کو که راه خانه خمار بردارم

حریفی کو که راه خانه خمار بردارم ز مینا پنبه، مهر از مخزن اسرار بردارم شود بار دلم آن را که از دل بار بردارم…

ادامه مطلب

که حد دارد تواند شد طرف با حسن بیباکش ؟

که حد دارد تواند شد طرف با حسن بیباکش ؟ که با آن سرکشی چون سایه باشد سرو در خاکش نمی دانم به چشم خیره…

ادامه مطلب