غزلیات – صائب تبریزی
اگر چه گریه سرشار من، تر کرد دریا را
اگر چه گریه سرشار من، تر کرد دریا را غنی بی منت نیسان ز گوهر کرد دریا را ز حرف پوچ ناصح شورش سودا نگردد…
شکوه اهل دل از خلق نهان می باشد
شکوه اهل دل از خلق نهان می باشد این عقیقی است که در زیر زبان می باشد صحبت راست روان راست نیاید با چرخ تیر…
اگر چه چون دعا از دست خود یک کف زمین دارم
اگر چه چون دعا از دست خود یک کف زمین دارم ز محتاجان به گرد خویش چندین خوشه چین دارم مرا بی همدمی مهرلب و…
شکست رنگ می از ترک میگساری ما
شکست رنگ می از ترک میگساری ما نمک به چشم قدح ریخت هوشیاری ما کم است اشک برای سیاهکاری ما مگر کند عرق انفعال یاری…
اگر بر زخم کافر نعمتان باشد گران پیکان
اگر بر زخم کافر نعمتان باشد گران پیکان زبان شکر گردد زخم ما را در دهان پیکان دل از دل برگرفتن سخت دشوارست یاران را…
شرح دشت دلگشای عشق را از ما مپرس
شرح دشت دلگشای عشق را از ما مپرس می شوی دیوانه، ازدامان آن صحرا مپرس تیغ سیراب است موج قلزم خونخوارعشق غوطه در خون می…
اگر اشک پشیمانی نگردد عذرخواه من
اگر اشک پشیمانی نگردد عذرخواه من بپوشد چشمه خورشید را گرد گناه من ز تسخیر نگاه سرکش او عاجزم، ورنه عنان برق را در دست…
شد یوسف آنکه رشته حب الوطن گسیخت
شد یوسف آنکه رشته حب الوطن گسیخت آمد برون ز چاه، کسی کاین رسن گسیخت چشم مرا به ابر بهاران چه نسبت است؟ کز زور…
افتاده کار ما را با یار شوخ و شنگی
افتاده کار ما را با یار شوخ و شنگی در جنگ دیر صلحی در صلح زود جنگی عقل مرا سبک کرد درد مرا گران ساخت…
شد ز بیقدری غبار دیده ها شعر ترم
شد ز بیقدری غبار دیده ها شعر ترم مهره گل گشت از گرد کسادی گوهرم بس که کشتی را به خشکی بست پیر میفروش دست…
اشک لعلی است روان بر رخ چون زر که مراست
اشک لعلی است روان بر رخ چون زر که مراست بحر و کان را نبود این زر و گوهر که مراست حرف حق گر چه…
شد آب و هنوز در حجاب است
شد آب و هنوز در حجاب است این آبله در دل حباب است در دیده پاک، پرتو حسن در خانه کعبه ماهتاب است عشق تو…
آسمان سفله بی برگ و نوایی بیش نیست
آسمان سفله بی برگ و نوایی بیش نیست آفتاب روشنش شبنم گدایی بیش نیست در محیط آفرینش چون حباب شوخ چشم شغل ما سرگشتگان کسب…
شب که آن آیینه رو را در برابر داشتم
شب که آن آیینه رو را در برابر داشتم طالع فغفور و اقبال سکندر داشتم شرح می دادم به آن لب تلخکامیهای خویش راه حرفی…
ازخدنگ آه پیران ای جوان غافل مباش
ازخدنگ آه پیران ای جوان غافل مباش چون دم شمشیر از پشت کمان غافل مباش از فریب صبح دولت ای جوان غافل مباش خنده شیرست…
سیه مست غرور از گفتگو هشیار کی گردد؟
سیه مست غرور از گفتگو هشیار کی گردد؟ ره خوابیده از آواز پا بیدار کی گردد؟ به آب زر نوشتن شعر بد نیکو نمی گردد…
ازان دو سلسله عنبرین گره بگشا
ازان دو سلسله عنبرین گره بگشا ز کار شهپر روح الامین گره بگشا میان اگر نکنی باز، اختیار از توست به حق خنده گل کز…
سیل اشکم گوهر راز آشکار می کند
سیل اشکم گوهر راز آشکار می کند آنچه پنهان کرده ام سیما هویدا می کند لعل نوشین خنده ات کار مسیحا می کند یعنی از…
از هوسناکی گران برخاطر دوران مباش
از هوسناکی گران برخاطر دوران مباش از فضولی بارصاحبخانه چون مهمان مباش تا درایام خزان برگ و نوایی با شدت در بهاران غافل ازاحوال بی…
سوز دل برداشت آخر پرده از کارم چو شمع
سوز دل برداشت آخر پرده از کارم چو شمع از گریبان سر برون آورد زنارم چو شمع از گلاب من داغ اهل دردی تر نشد…
از نظربازان کمال حسن افزون می شود
از نظربازان کمال حسن افزون می شود از فشار طوق قمری سرو موزون می شود نشکند هرگز خمار آتش از اشک کباب عشق کی سیراب…
سواد شب دل شب زنده دار می خواهد
سواد شب دل شب زنده دار می خواهد زمین سوخته تخم شرار می خواهد مگر به داغ عزیزان نسوخته است دلش کسی که زندگی پایدار…
از ناله نی هر کس هشیار نمی گردد
از ناله نی هر کس هشیار نمی گردد از صور قیامت هم بیدارنمی گردد در غمکده هستی بر کوچه مستی زن کاین راه به هشیاری…
سفر نزدیک شد، فکر اقامت را ز سر وا کن
سفر نزدیک شد، فکر اقامت را ز سر وا کن مهیای وداع آشیان شو، بال و پر وا کن ندارد سیل بی زنهار رحمت بر…
از مزار اهل حق جز دولت عقبی مخواه
از مزار اهل حق جز دولت عقبی مخواه زینهار از ترک دنیا کردگان دنیا مخواه آبرو چون جمع شد دریای گوهر می شود حفظ آب…
سرو را سرکشی از بار ز بی پروایی است
سرو را سرکشی از بار ز بی پروایی است حاصل دست فشاندن به ثمر رعنایی است فرد شو فرد ز مردم که فتوحات جهان یک…
از گرمروان خار مغیلان گله دارد
از گرمروان خار مغیلان گله دارد اینجاست که نشتر خطر از آبله دارد از درد شکایت دل بی حوصله دارد این خار ز پیراهن یوسف…
سرگشته ساخت خال دلارای او مرا
سرگشته ساخت خال دلارای او مرا پرگار کرد نقطه سودای او مرا هر پاره داشت از دل من عالم دگر شیرازه کرد زلف دلارای او…
از کواکب آسمان روی حجاب آلوده است
از کواکب آسمان روی حجاب آلوده است از شفق آفاق لبهای شراب آلوده است باده ممزوج می باید دل بیمار را سازگار عاشقان لطف عتاب…
سرد شد دست و دعا صبح به یک خندیدن
سرد شد دست و دعا صبح به یک خندیدن روح را گرم کند خنده به دل دزدیدن خاطر جمع و پریشان نظری هیهات است شانه…
از فکر خلق عشق خدا کرد فارغم
از فکر خلق عشق خدا کرد فارغم این درد از هزار دوا کرد فارغم هر چند سوخت تخم مرا عشق، خوشدلم کز خار نشو و…
سر سبز آن که سعی کنددر هلاک خویش
سر سبز آن که سعی کنددر هلاک خویش چیندچو سرو دامن همت ز خاک خویش هرکس نداشت زنده شبی رابرای دوست درزندگی نبرد چراغی به…
از غبار خط رخ آن ماه می بالد به خویش
از غبار خط رخ آن ماه می بالد به خویش آنچنان کز گرد لشکر شاه می بالد به خویش تامبدل شد به خط زلفش دلم…
سر آشفته ز دستار بسامان نشود
سر آشفته ز دستار بسامان نشود جمع گردیدن کف لنگر طوفان نشود گل چو خندید محال است دگر غنچه شود سر چو آشفته شد از…
از صبر عنان دل خود کام گرفتیم
از صبر عنان دل خود کام گرفتیم آن طایر وحشی به همین دام گرفتیم بردانه نا پخته دویدیم چو آدم ما کار خود از روز…
سخن را از خموشی پرده بر رو گر دهن پوشد
سخن را از خموشی پرده بر رو گر دهن پوشد دهان تنگ آن شیرین تکلم را سخن پوشد شهید عشق هیهات است غیر از خون…
از شرم عشق بود مرا در نقاب چشم
از شرم عشق بود مرا در نقاب چشم شد زان رخ گشاده مرا بی حجاب چشم سوزد به هر کجا که فتد اشک گرم من…
ستاره سوخته پروای اعتبار ندارد
ستاره سوخته پروای اعتبار ندارد که تخم سوخته حاجت به نوبهار ندارد توان ز بیخودی ایمن شد از حوادث دوران خطر سفینه ز دریای بیکنار…
از سفره قسمت لب نانش لب گورست
از سفره قسمت لب نانش لب گورست دندان حریصی که به صد سال برآید تا دخل نباشد نتوان خرج نمودن کز بستگی گوش زبان لال…
سبک جولان کند شوق سبکروحش گرانها را
سبک جولان کند شوق سبکروحش گرانها را به دنبال افکند منزل درین ره کاروان ها را ز حیرانی خرد شد خشک، تا تردستی صنعش به…
از سر زانوی خود آیینه دارت داده اند
از سر زانوی خود آیینه دارت داده اند بنگر این آیینه از بهر چه کارت داده اند توشه ای چون پاره دل بر میانت بسته…
سایه تا بر گلستان آن قامت رعنا فکند
سایه تا بر گلستان آن قامت رعنا فکند شاخ گل را رعشه از کف ساغر صهبا فکند آنچنان کز خط کشیدن صفحه باطل می شود…
از زمین آرامش و از آسمان جولان خوش است
از زمین آرامش و از آسمان جولان خوش است نقطه پا بر جا خوش و پرگار سرگردان خوش است یوسف بی عیب را پیراهنی در…
ساقی دمید صبح، علاج خمار کن
ساقی دمید صبح، علاج خمار کن خورشید را ز پرده شب آشکار کن رنگ شکسته می شکند شیشه در جگر از می خزان چهره ما…
از روی آتشین تو دل آب می شود
از روی آتشین تو دل آب می شود کوه شکیب چشمه سیماب می شود موج سراب سلسله جنبان تشنگی است پروانه بیقرار ز مهتاب می…
ساغر می دور از آن لبها اگر یک دم شود
ساغر می دور از آن لبها اگر یک دم شود خط به گرد ساغر می حلقه ماتم شود دست ارباب مروت در حنای غفلت است…
از دل سنگین لیلی کعبه جان ساختند
از دل سنگین لیلی کعبه جان ساختند از غبار خاطر مجنون بیابان ساختند زلف کافر کیش او گردی که از دامان فشاند خاکبازان عمارت کافرستان…
زیر یک پیراهن از یکرنگیم بایار خویش
زیر یک پیراهن از یکرنگیم بایار خویش بوی یوسف می کشم ازچشم چون دستار خویش بیم افتادن نمی باشد ز پا افتاده را در حصار…
از داغ بود چهره افروخته من
از داغ بود چهره افروخته من گردد ز شرر زنده دل سوخته من چون آتش سوزان ز طرب نیست، که باشد از سیلی صرصر رخ…
زهی به غمزه جانسوز برق مذهب ها
زهی به غمزه جانسوز برق مذهب ها به خنده شکرین نوبهار مشربها به یک کرشمه که در کار آسمان کردی هنوز می پرد از شوق…