غزلیات – صائب تبریزی
نظر به زلف و خط آن بهشت سیما کن
نظر به زلف و خط آن بهشت سیما کن شکسته قلم صنع را تماشا کن مشو غبار دل خلق چون کتابت خشک به اهل عشق…
ترا که روی به خلق است از خدا چه رسد؟
ترا که روی به خلق است از خدا چه رسد؟ به پشت آینه پیداست کز صفا چه رسد نه زلف شانه کند نه به چشم…
نشد از دل غبار از شیشه و پیمانه برخیزد
نشد از دل غبار از شیشه و پیمانه برخیزد مگر ابری زبحر گریه مستانه برخیزد کند معشوق را بی دست و پا بیتابی عاشق بلرزد…
تحفه طور شراری داریم
تحفه طور شراری داریم نذر آیینه غباری داریم گر چه در دست نداریم گلی در جگر بوته خاری داریم گو خزان صحن چمن پاک بروب…
نسیم صبح به آن طره دوتا چه کند
نسیم صبح به آن طره دوتا چه کند به صدهزار گره یک گرهگشا چه کند ز تیغ برق دل ابر چاک چاک شده است به…
تاتوان دزدید سر در جیب خود سرور مباش
تاتوان دزدید سر در جیب خود سرور مباش می توان گردید تا از پیروان رهبر مباش تا کسی انگشت نگذارد به حرفت چون قلم خودحسابی…
ندارد در خور من باده ای گردون مینایی
ندارد در خور من باده ای گردون مینایی مگر از خون دل لبریز سازم ساغر خود را به دلتنگی چنان چون غنچه تصویر خو کردم…
تا گل ز عکس عارض او چیده است آب
تا گل ز عکس عارض او چیده است آب در چشمه از نشاط نگنجیده است آب بر روی آب آنچه نماید حباب نیست صد پیرهن…
نخل قد تو به باغی که خرامان گردد
نخل قد تو به باغی که خرامان گردد سرو در زیر پر فاخته پنهان گردد چون به گلزار روی خواب خمار آلوده گل ز خمیازه…
تا کی اندیشه این عالم پرشور کنی؟
تا کی اندیشه این عالم پرشور کنی؟ دست تا چند درین خانه زنبور کنی؟ خلوت خاص تو در خانه دل خواهد بود خانه گل چه…
نبرد از سینه جام باده گلرنگ زنگارم
نبرد از سینه جام باده گلرنگ زنگارم هلال منخسف شد صیقل از آیینه تارم نهفتم در رگ جان کفر را چون شمع، ازین غافل که…
تا سینه ام به داغ محبت رسیده است
تا سینه ام به داغ محبت رسیده است پروانه ام به مهر نبوت رسیده است تا دل ز خارخار تمنا شده است پاک بیمار من…
ناله نی از جگرها آه می آرد برون
ناله نی از جگرها آه می آرد برون یوسفی در هر نفس از چاه می آرد برون رهروی کز کاروان یک بار دور افتاده است…
تا رخ از باده گلرنگ برافروخته ای
تا رخ از باده گلرنگ برافروخته ای جگر لاله عذاران چمن سوخته ای نیست صیدی که دلش زخمی مژگان تو نیست گرچه از شرم و…
ناز پروردی که من گردیده ام پروانه اش
ناز پروردی که من گردیده ام پروانه اش گل زنند اطفال جای سنگ بر دیوانه اش بنده آن سرو بالایم که طوق قمریان می شود…
تا خرام قامت او برد از سر هوش ما
تا خرام قامت او برد از سر هوش ما پشت بر دیوار چون محراب ماند آغوش ما آمدی ای عشق و آتش در صلاح ما…
می نماید چشم شوخ از پرده شرم و حجاب
می نماید چشم شوخ از پرده شرم و حجاب برق عالمسوز را مانع نمی گردد سحاب اختر صبح آیدش خورشید تابان در نظر هر که…
تا چند خون زرشک تماشاییان خورم؟
تا چند خون زرشک تماشاییان خورم؟ دل جای دانه چند درین گلستان خورم؟ تا هست خون چرا می چون ارغوان خورم؟ تا دل بجا بود…
می کنم دل خرج تا سیمین بری پیدا کنم
می کنم دل خرج تا سیمین بری پیدا کنم می دهم جان تا زجان شیرین تری پیدا کنم هیچ کم از شیخ صنعان نیست درد…
تا بهله محرم کمر آن نگار شد
تا بهله محرم کمر آن نگار شد دست ز کار رفته ام امیدوار شد گویند چشم روشنی هم غزالها هر جا که آن نگار به…
می کشداز بی هنر کلفت هنرور بیشتر
می کشداز بی هنر کلفت هنرور بیشتر می خورد دل درتمامی ماه انور بیشتر گنج بیش از اژدها صاحبدلان را می گزد هست از دریا…
تا به فکر خود فتادم روزگار از دست رفت
تا به فکر خود فتادم روزگار از دست رفت تا شدم از کار واقف، وقت کار از دست رفت قوت سرپنجه مشکل گشای فکر من…
می شود عارف خجل نادان چو ملزم می شود
می شود عارف خجل نادان چو ملزم می شود می کشد ناموس عالم هر که آدم می شود کیمیای تازه رویی در بغل داریم ما…
تا از عقیق او به بدخشان سخن گذشت
تا از عقیق او به بدخشان سخن گذشت از سنگ، لعل چون عرق از پیرهن گذشت دامان چین ز عطسه خون لاله زار شد از…
می شود از درد و داغ عشق دلها دیده ور
می شود از درد و داغ عشق دلها دیده ور دربهاران می شود از لاله صحرا دیده ور نیست غیر ازداغ درمانی دل افسرده را…
خردکی رخت بتواند زموج می برون آرد؟
خردکی رخت بتواند زموج می برون آرد؟ سر از بحری به این شورش حبابی کی برون آرد؟ زفیض عشق چون مجنون کمند جذبه ای دارم…
می دو ساله نشاطش کم از جوانی نیست
می دو ساله نشاطش کم از جوانی نیست شراب کهنه کم از عمر جاودانی نیست که باز حرف گلوگیر توبه را سر کرد؟ که در…
خانه دل روشنی از دیده روشن گرفت
خانه دل روشنی از دیده روشن گرفت زنده دل را کرد در گور آن که این روزن گرفت سرمه چشم ملایک می شود خاکسترش هر…
می توان با همت سرشار از دنیا گذشت
می توان با همت سرشار از دنیا گذشت موج با این شهپر توفیق از دریا گذشت هر سر خاری دم از شمع تجلی می زند…
خالت ز خط مشکین دست دگر برآورد
خالت ز خط مشکین دست دگر برآورد حرصش شود دوبالا موری که پر برآورد مو از خمیر نتوان آسان چنان کشیدن کز عقل وهوش ماراآن…
می از خود آورد بیرون ایاغ لاله رخساران
می از خود آورد بیرون ایاغ لاله رخساران ازان پیوسته تر باشد دماغ لاله رخساران دلیل گمرهان است آتش سوزنده در شبها چراغی نیست حاجت…
خال از دمیدن خط بی انتظارم گردد
خال از دمیدن خط بی انتظارم گردد چون مور پر برآردعمرش تمام گردد از چشم او جهانی دارند مردمی چشم آن آهوی رمیده تا با…
مهیا شو دلا در عشق انواع ملامت را
مهیا شو دلا در عشق انواع ملامت را که سنگ کم نمی باشد ترازوی قیامت را ازان پیوسته دارم بر جگر دندان نومیدی که کافی…
خاک شو تا ز بهارت به گل تر گیرند
خاک شو تا ز بهارت به گل تر گیرند مرده شو تا به سر دست ترا بر گیرند با فلک کار ندارند سبک پروازان بیضه…
منم که معنی بیگانه آشنای من است
منم که معنی بیگانه آشنای من است نهال خامه من باغ دلگشای من است چو نقش، پا ننهم از گلیم خود بیرون حصار عافیت من…
خار ناسازست بوی گل به پیراهن ترا
خار ناسازست بوی گل به پیراهن ترا چون زنم گستاخ دست عجز در دامن ترا؟ پرتو خورشید را آیینه رسوا می کند چون نهان از…
منحرف از نگه آن قبله ابرو گردد
منحرف از نگه آن قبله ابرو گردد این ترازوی سبکروح به یک مو گردد بی سخن می برد از هوش نظربازان را آه ازان روز…
حیرت زدگان را نشود خواب پریشان
حیرت زدگان را نشود خواب پریشان در ساغر گوهر نشود آب پریشان آبی است که آیینه ریحان بهشت است از فکر تو آن را که…
من گرفتم برنیارد موج شمشیر از نیام
من گرفتم برنیارد موج شمشیر از نیام از هوای خود خطر دارد حباب زندگی در درازی عمر ما از خضر کوتاهی نداشت رشته ما شد…
حق پرستی، قطره را در کار دریا کردن است
حق پرستی، قطره را در کار دریا کردن است خودشناسی، بحر را در قطره پیدا کردن است بی وجود حق ز خود آثار هستی یافتن…
من آن نیم که به گلشن به اختیار روم
من آن نیم که به گلشن به اختیار روم مگر زبیخبریها به بوی یار روم به آب و رنگ مرا نوبهار نفریبد به ذوق داغ…
دور باش از خط رخ دلدار هم می داشته است؟
دور باش از خط رخ دلدار هم می داشته است؟ باغ جنت گرد خود دیوار هم می داشته است؟ از هجوم شرم نتوان دید در…
مگر از خانه بیرون آمد آن گل بی حجاب امشب؟
مگر از خانه بیرون آمد آن گل بی حجاب امشب؟ که بوی یاسمن دارد فروغ ماهتاب امشب ز نور مه، نظر چون مهر تابان خیره…
دنیا برای بیخبران عیش خانه ای است
دنیا برای بیخبران عیش خانه ای است مرغ حریص را گره دام، دانه ای است شور مرا نسیم بهاران بهانه ای است هر شاخ گل،…
مکن به غنچه گره نوبهار عالم را
مکن به غنچه گره نوبهار عالم را تبسمی کن و بگشای کار عالم را به خنده ای گل بی خار می توانی کرد اگر التفات…
دلهای غم ندیده پذیرای پند نیست
دلهای غم ندیده پذیرای پند نیست آنجا که درد نیست، سخن سودمند نیست بسیار چاره هست که از درد بدترست صد چشم بد، برابر دود…
مفلس از بزم شراب ما توانگر می رود
مفلس از بزم شراب ما توانگر می رود ابر اینجا تا کمر در آب گوهر می رود چشم ما در حشر خواهد داد شکر خواب…
دلفریبی چون به جولان آورد آن ماه را
دلفریبی چون به جولان آورد آن ماه را مرد می باید نگه دارد عنان آه را! غافلان را گوش بر آواز طبل رحلت است هر…
مطرب از خود داشت جوش سینه گلهای باغ
مطرب از خود داشت جوش سینه گلهای باغ ناله بلبل درین بستانسرا بیگانه بود عشق ازین هنگامه مطلب جز شکست دل نداشت گردش نه آسیا…
دل و دین و خرد و هوش مرا صهبا برد
دل و دین و خرد و هوش مرا صهبا برد حاصل عمر من این سیل گران یکجا برد نه همین تشنه من از میکده بیرون…