غزلیات – بابا فغانی
تا کی ای غنچه دهن گوش بهر پند کنی
تا کی ای غنچه دهن گوش بهر پند کنی سخنی گو که زبان همه را بند کنی وقت آن شد که در آیی ز ره…
بیخود شدم ز آمدنت باده چون کشم
بیخود شدم ز آمدنت باده چون کشم کامی از آن عذار و لب ساده چون کشم جانی که در ریاضت حاجت تمام سوخت پیش تو…
به چشم من ز دگر روزها فزون شدهای
به چشم من ز دگر روزها فزون شدهای نظر در آینه افگن ببین که چون شدهای دگر به دیده چنانی که دل گمان دارد که…
برون خرام و قدم نه رکاب زرین را
برون خرام و قدم نه رکاب زرین را نگارخانه ی چین ساز خانه ی زین را بپابوس تو دست از وجود خود شستم نثار، جوهر…
باز آن مه در سمند ناز در جولان شده
باز آن مه در سمند ناز در جولان شده فتنه را سر کرده و سر فتنه ی دوران شده تا صف خوبان شهر آشوب را…
ای هر قدم بخاک رهت بسملی دگر
ای هر قدم بخاک رهت بسملی دگر در خون ز ترکتاز تو هر سو دلی دگر شب نیست کز فروغ تو ای شمع انجمن پروانه…
ای حدیثت شکر ناب چه شیرینسخنی
ای حدیثت شکر ناب چه شیرینسخنی که به شیرینی گفتار شکر میشکنی می.توان دید ز لطف بدنت جوهر جان جان من باد فدای تو چه…
ای از لب تو خطبه کلام قدیم را
ای از لب تو خطبه کلام قدیم را باعث، رسوم شرع تو امید و بیم را اول عظیم داشته شأن ترا خدای وانگاه برفراشته عرش…
امروز صفای دلم از سیمتنی بود
امروز صفای دلم از سیمتنی بود جانم پر از اندیشه ی نسرین بدنی بود چون دسته ی گل ساعدم از داغ نهانی آراسته زان دست…
از کوی تو چون باد بر آشفتم و رفتم
از کوی تو چون باد بر آشفتم و رفتم گردی ز دل مدعیان رفتم و رفتم خون بسته دلم ته بته از داغ جدایی ایگل…
یار را چون هوس صحبت درویشانست
یار را چون هوس صحبت درویشانست گر قدم رنجه کند دولت درویشانست جگر پاره و داغ دل خونابه چکان لاله ی عیش و گل عشرت…
هرگز نظر به کام نیالودهایم ما
هرگز نظر به کام نیالودهایم ما فارغ نشین حسود که آسودهایم ما زخم دل شکسته به الماس بستهایم بر داغهای سینه نمک سودهایم ما آب…
هر دل که گرم از آتش پنهان من شود
هر دل که گرم از آتش پنهان من شود گر کافر فرنگ بود بت شکن شود از دل که بگسلم گره ی غم ز تیر…
نشد جز درد و داغ عشق حاصل در سفر ما را
نشد جز درد و داغ عشق حاصل در سفر ما را که از هر شهر و یاری ماند داغی در جگر ما را اگر چه…
مه من چند یار ارجمندان می توان بودن
مه من چند یار ارجمندان می توان بودن دمی هم بر مراد دردمندان می توان بودن بروی بلبلی گر بشکفد گل می کند کاری چه…
مستم اگر باده نیست لعل لب یار هست
مستم اگر باده نیست لعل لب یار هست گو می تلخم مباش شربت دیدار هست ساقی ما بیطلب گر ندهد جرعهای تشنهلبان را کجا قوت…
مدام از کشت امیدم خس و خاشاک میروید
مدام از کشت امیدم خس و خاشاک میروید عجب گر بر مراد من گلی از خاک میروید چو من بیبهرهام از عشرت دنیا چه سودم…
ما گرفتاریم بر ما ناوک بیداد ریز
ما گرفتاریم بر ما ناوک بیداد ریز سوسن و گل در کنار مردم آزاد ریز قطره ی خونابه ام در آتش گلخن فگن پاره ی…
گه به لطفم مینوازد گه به نازم میکشد
گه به لطفم مینوازد گه به نازم میکشد زنده میسازد مرا آن شوخ و بازم میکشد نازنین من کجایی وه که در راه امید دیدهٔ…
گردم بهوا رفت چه گلگون فرسست این
گردم بهوا رفت چه گلگون فرسست این خون می کند و می رود آیا چه کسست این بر دیده ی ما منتظران رخش مکن گرم…
که برفروخت بمی چهره آفتاب مرا
که برفروخت بمی چهره آفتاب مرا که ساخت تیز بر آتش دل کباب مرا شبی که مست بکاشانه ام فرود آید فرشته رشک برد مجلس…
عمریست کز سر ما میل مراد رفته
عمریست کز سر ما میل مراد رفته شادی و کامرانی ما را زیاد رفته از برق نا امیدی آتش بجان فتاده وز آه نا مرادی…
شود صد سوز پنهان هر دم از داغ دلم روشن
شود صد سوز پنهان هر دم از داغ دلم روشن که داغ بود آیینهٔ گیتینمای من روم در دشت و چون مجنون نهم سر در…
شب چون روم ز منزل آن ماه خرگهی
شب چون روم ز منزل آن ماه خرگهی از دیده سیل اشک نهد رو بهمرهی چندانکه رفتم از پی گرد سمند او روزی نشد که…
ستمگران غم اهل نظر نمی دانند
ستمگران غم اهل نظر نمی دانند جراحت دل و داغ جگر نمی دانند دو اسبه رو به هم آورده در بساط غرور ستاره بازی گردون…
ز می برآمده، آن رنگ آل تا چکند
ز می برآمده، آن رنگ آل تا چکند حضور عیش و غرور جمال تا چکند گره فگنده بر ابرو و کج نهاده کلاه هزار عربده…
رمید از خواب چشمان عتاب آلوده بینیدش
رمید از خواب چشمان عتاب آلوده بینیدش بخونم تشنه لبهای شراب آلوده بینیدش برامد خواب کرده از چمن تا جان دهد عاشق نشان برگ گل…
دوش از طرف گلستان مست و غلتان آمدی
دوش از طرف گلستان مست و غلتان آمدی گرچه ما را کشتی اما خوشتر از جان آمدی با که می خوردی که بیخود گشتم از…
دلم بی آن شکر لب ترک عیش خویشتن گیرد
دلم بی آن شکر لب ترک عیش خویشتن گیرد نه گل را بو کند نه ساغر می در دهن گیرد من از خون خوردن شبهای…
دست اجلم بر دل ماتمزده ره بست
دست اجلم بر دل ماتمزده ره بست عود دلم از دود جگر تار سیه بست منشور سرافرازی و گردنکشی او تعویذ دل ماست که بر…
خیز و چراغ صبح کن ماه تمام خویش را
خیز و چراغ صبح کن ماه تمام خویش را ساغر آفتاب ده تشنه ی جام خویش را خال نهاده پیش لب زلف کشیده گرد رخ…
خوبان دل غمناک ندانند چه حاصل
خوبان دل غمناک ندانند چه حاصل درد جگر چاک ندانند چه حاصل چند اینهمه از دور نگه کردن و مردن قدر نظر پاک ندانند چه…
خرم شبی که گردد معشوق یار عاشق
خرم شبی که گردد معشوق یار عاشق مست آید و گذارد سر در کنار عاشق ناز و عتاب شیرین از حد گذشت ترسم زاندم که…
چه باشد عاشقی خود را به غمها مبتلا کردن
چه باشد عاشقی خود را به غمها مبتلا کردن به صد خون جگر بیگانهای را آشنا کردن چه حاصل زین همه افسانهٔ مهر و وفا…
چشمت ز حال ما چو نظر باز می گرفت
چشمت ز حال ما چو نظر باز می گرفت این شیوه کاشکی هم از آغاز می گرفت دل از بهانه ی تو زبون شد، چنین…
تو گر زارم کشی غمخوار جان من که خواهد شد
تو گر زارم کشی غمخوار جان من که خواهد شد که خواهد خواست خونم، مهربان من که خواهد شد مگر خواب اجل گیرد شب هجر…
تا رخت را سبزه در گلبرگ تر پنهان بود
تا رخت را سبزه در گلبرگ تر پنهان بود از تماشا سیر نتوان شد مگر پنهان بود باز وقت آمد که هر کس با حریف…
بیتو شامی که چراغ طرب افروخته ام
بیتو شامی که چراغ طرب افروخته ام یاد از شمع رخت کرده ام و سوخته ام چاک خواهد شدن آخر دل من همچو انار زین…
به ترانهٔ ندیمان نتوان ربود ما را
به ترانهٔ ندیمان نتوان ربود ما را چو بود غم تو در دل ز طرب چه سود ما را بنما رخ و هماندان که نماند…
بر صید زخم خورده دویدن چه فایده
بر صید زخم خورده دویدن چه فایده بسمل شدیم تیغ کشیدن چه فایده ما را اگر چه می کشی و زنده می کنی لب از…
باز آن رخ شکفته عرقناک بهر چیست
باز آن رخ شکفته عرقناک بهر چیست وان زلف تاب داده بپیچاک بهر چیست مگذار زنده هر که نخواهی، ترا چه غم چشم سیاه و…
ای مست ناز از دل ما بیخبر مشو
ای مست ناز از دل ما بیخبر مشو نا آزموده منکر اهل نظر مشو ساغر ز دست خود بکف بیغمان منه در قصد جان عاشق…
ای چشم ترا جانب هر ذره نگاهی
ای چشم ترا جانب هر ذره نگاهی وی در دل هر ذره ز مژگان تو راهی هر چند که گریان ترم از ابر بهاری در…
آنی که از تو حرف جفا می توان شنید
آنی که از تو حرف جفا می توان شنید دردت کشم که نام دوا می توان شنید قدت بلند باد که بر نخل حسن تست…
امروز اگر می بمن آن لب نرساند
امروز اگر می بمن آن لب نرساند پیداست که مخمور تو تا شب نرساند نظاره ی جولان توام کی برد از هوش گر این طرفت…
از عمر بسی نماند ما را
از عمر بسی نماند ما را بیش از نفسی نماند ما را هر سود و زیان که بود دیدیم دیگر هوسی نماند ما را ماییم…
یا مرا کامی ده از لعل شرابآلود خویش
یا مرا کامی ده از لعل شرابآلود خویش یا هلاکم کن به زهر چشم خوابآلود خویش خندهٔ شیرین لبالب ساز با دشنام تلخ از گدایان…
هرگز به ازین پسر نبودست
هرگز به ازین پسر نبودست نازکتر ازین بشر نبودست از عمر چه کام دیده باشد دستی که در آن کمر نبودست بس وحشی و شرم…
هر دم آرایش آن عارض چون گل کشدم
هر دم آرایش آن عارض چون گل کشدم گه در گوش گهی رشته ی کاکل کشدم از تجمل نکند بر من درویش نگاه آه از…
نسوزیم که گل این چراغ می ماند
نسوزیم که گل این چراغ می ماند غبار می رود از پیش و داغ می ماند چو از قبای خودم نکهتی نمی بخشی مگو که…