از عمر بسی نماند ما را

از عمر بسی نماند ما را
بیش از نفسی نماند ما را
هر سود و زیان که بود دیدیم
دیگر هوسی نماند ما را
ماییم و دل رمیده از خود
پروای کسی نماند ما را
گو روی زمین بگیرد آتش
اکنون که خسی نماند ما را
بهر چه درین دیار باشیم
چون ملتسمی نماند ما را
رفتیم چنانکه بر دل کس
گرد فرسی نماند ما را
بس آه زدیم چون فغانی
فریادرسی نماند ما را
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *