غزلیات ابوالمعانی بیدل
مباش غره به سامان این بنا که نریزد
مباش غره به سامان این بنا که نریزد جهان طلسم غبارست ازکجا که نریزد مکش ز جرات اظهار شرم تهمت شوخی عرق دمی شود آیینهٔ…
محو بودم هر چه دیدم دوش دانستم تویی
محو بودم هر چه دیدم دوش دانستم تویی گر همه مژکان گشود آغوش دانستم تویی حرف غیرت راه میزد از هجوم ما و من بر…
مژده ای ذوق وصال آیینه بیزنگار شد
مژده ای ذوق وصال آیینه بیزنگار شد آب گردید انتظار و عالم دیدار شد خلق آخر در طلب واماندگی اظهار شد بر ره خوابیده پا…
معنیسبقانگر همه صد بحر کتابند
معنیسبقانگر همه صد بحر کتابند چون موج گهر پیش لبت سکته جوابند رحم است به حال تب وتاب نفسی چند کاین خشکلبان ماهی دریای سرابند…
مگو پیام وفا جستهجسته دارد رنگ
مگو پیام وفا جستهجسته دارد رنگ هزار نامه به خط شکسته دارد رنگ به عالمی که خیال تو میکند جولان غبار هم چو شفق دستهدسته…
منتظران بهار بوی شکفتن رسید
منتظران بهار بوی شکفتن رسید مژده به گلها برید یار به گلشن رسید لمعهٔ مهر ازل بر در و دیوار تافت جام تجلی به دست…
می و نغمه مسلم حوصلهای که قدحکش گردش سر نشود
می و نغمه مسلم حوصلهای که قدحکش گردش سر نشود بحل است سبکسری آنقدرت که دماغ جنونزدهتر نشود اگر اهل قبول اثر نشوی به توقع…
ناتوانی در تلاش حرص بهتانم نکرد
ناتوانی در تلاش حرص بهتانم نکرد قدردانیهای طاقت آنچه نتوانم نکرد شمع خامش وارهید از اشک و آه و سوختن بیزبان بودن چه مشکلهاکه آسانم…
نبری گمان که یعنی به خدا رسیده باشی
نبری گمان که یعنی به خدا رسیده باشی تو ز خود نرفته بیرون به کجا رسیده باشی سرت ار به چرخ ساید نخوری فریب عزت…
نزیبد پرده فانوس دیگر شمع سودا را
نزیبد پرده فانوس دیگر شمع سودا را مگردرآب چون یاقوتگیرند آتش ما را دل آسودهٔ ما شور امکان در قفس دارد گهر دزدیدهاست اینجاعنان موجدریا…
نشاند عجزم بر آستانی که محوم از جیب تا به دامن
نشاند عجزم بر آستانی که محوم از جیب تا به دامن اگر بخوانند سر به جیبم و گر برانند پا به دامن کجاست موقعشناس راحت…
نشئهٔ یأسم غم خمار ندارد
نشئهٔ یأسم غم خمار ندارد دامن افشاندهام غبار ندارد نیستحوادث شکست پایهٔ عجزم آبله از خاکمال عار ندارد شبنم طاقت فروش گلشن اشکم آب در…
نفس زینسان که بر عزم پرافشانی کدی دارد
نفس زینسان که بر عزم پرافشانی کدی دارد غبار رفتنت این دشت آمد آمدی دارد از اینگلشن حضوری نیست آغوش تمنا را نگه بر هرچه…
نگه از مستی چشم تو با ساغر کند بازی
نگه از مستی چشم تو با ساغر کند بازی حیا از رنگ تمکین تو با گوهر کند بازی اگر بیند هجوم خط به دور شکّر…
نمیدزددکس از لذاتکاهش آفرین خود را
نمیدزددکس از لذاتکاهش آفرین خود را فرو خوردهست شمع اینجا بهذوق انگبین خود را به لبیک حرم ناقوس دیرآهنگها دارد دراینمحفلطرفدیدهستشکهمبایقینخودرا به همواری طریق صلح…
نه خط شناس امیدم نه درس محرم بیم
نه خط شناس امیدم نه درس محرم بیم به حیرتم که محبت چه میکند تعلیم بیاکه منتظرانت چو دیدهٔ یعقوب فضای کلبهٔ احزان گرفتهاند نسیم…
نه منزل بینشان، نی جاده تنگ است
نه منزل بینشان، نی جاده تنگ است به راهت پای خواب آلوده سنگ است به صد گلشن دواندی ریشهٔ وهم نفهمیدیگل مقصد چه رنگ است…
نیاز نامهٔ ما عرض سجده عنوانیست
نیاز نامهٔ ما عرض سجده عنوانیست ز خامه آنچه برون ریخت نقش پیشانیست درین جریده به تسخیر وحشیان خیال صریر خامه نفسسوزی پریخوانیست سروش انجمن…
نیست ممکن واژگونیهای طالع بیش ازین
نیست ممکن واژگونیهای طالع بیش ازین سرنوشت ماست نام دیگران همچون نگین یار در آغوش و ما را از جدایی چاره نیست جلوه در کار…
هر که آمد در جان بیکستر از ما میرود
هر که آمد در جان بیکستر از ما میرود کاروانها زین ره باریک تنها میرود از شکست اعتبار آگاه باید زیستن نیست بیگرد پری راهی…
هرزه برگردون رساندی وهم بود و هست را
هرزه برگردون رساندی وهم بود و هست را پشت پایی بود معراج این بنای پست را بر فضولی ناکجا خواهی دکان ناز چید جزگشاد و…
هرکه در اظهار مطلب هرزهنالی میکند
هرکه در اظهار مطلب هرزهنالی میکند گر همه کهسار باشد شیشه خالی میکند بهر حاجت پیش هر کس رو نباید ساختن خفت این تصویر را…
هستی نیاز دیده نمناک کردهام
هستی نیاز دیده نمناک کردهام تا شمع سان جبین زعرق پاک کردهام راهم به کوچهٔ دگر است از رم نفس زبن موج می سراغ رگ…
همچو عنقا بینیاز عرض ایجادیم ما
همچو عنقا بینیاز عرض ایجادیم ما یعنی آن سوی جهان یک عالم آبادیم ما کس درتن محفل حریف امتیاز ما نشد پرفشانیهای بیرنگ پریزادیم ما…
هوس جنون زده ناکجا همه سو قدم زند از طمع
هوس جنون زده ناکجا همه سو قدم زند از طمع بهکجاستکنج قناعتی که در قسم زند از طمع به دو روزه فرصت بیبقا که نه…
واژگونی بسکه با وضعم قرینکردیده است
واژگونی بسکه با وضعم قرینکردیده است سرنوشتم نیز چون نقش نگین گردیده است عمرها شد چون نگاه دیده آیینهام حیرت دیدار حصن آهنین گردیده است…
وضع خطوط جبین از قلم مبهمیست
وضع خطوط جبین از قلم مبهمیست شبهه چه خواند کسی د رورق ما نمیست درکلف آباد وهم درد محبت کراست مقتضی دود و گرد گریهٔ…
یاد باد آن کز تبسم فیض عامی داشتی
یاد باد آن کز تبسم فیض عامی داشتی در خطاب غیر هم با من پیامی داشتی یاد باد آن ساز شفقتها که بی ناموس غیر…
یک آه سرد نیم شبی ازجگربرآ
یک آه سرد نیم شبی ازجگربرآ سرکوب پرفشانی چندین سحر برآ با نشئهٔ حلاوت درد آشنا نهای چون نی به ناله پیچ وسراپا شکربرآ ای…
اثر خجالت مدعا اگر این الم دمد از طمع
اثر خجالت مدعا اگر این الم دمد از طمع چه خوش است حرف وصال هم نکند کسی رقم از طمع اگر امتحان دهدت عنان به…
ادب سرشتهٔ عجزم مپرس از آیینم
ادب سرشتهٔ عجزم مپرس از آیینم به پا چو آبله فرسودنست تسکینم ز محو یاد تو آزار کس چه امکان است مژه ندید گرانی ز…
از پنبه اگر آتش سوزان گله دارد
از پنبه اگر آتش سوزان گله دارد دیوانه هم از خار بیابان گله دارد در عالم آسودگی از خویش روانیم موج گهر از چیدن دامان…
از خامشی مپرس و زگفتار عندلیب
از خامشی مپرس و زگفتار عندلیب صد غنچه وگل است به منقار عندلیب دارم دلی به سینه ز داغ خیال دوست طراح آشیانهٔ گلزار عندلیب…
از ضعف بسکه در همه جا دیر میرسم
از ضعف بسکه در همه جا دیر میرسم تا پای خود چو شمع به شبگیر میرسم وهم علایق از همه سو رهزن دل است پا…
از هجوم کلفت دل ناله بیآهنگ ماند
از هجوم کلفت دل ناله بیآهنگ ماند بوی این گل از ضعیفی در طلسم رنگ ماند سوختیم و مشت خاشاکی ز ما روشن نشد شعلهٔ…
آستان عشق جولانگاه هر بیباک نیست
آستان عشق جولانگاه هر بیباک نیست هیچکسغیر از جبینآنجا قدمبر خاک نیست گریهکو، تا عذر غفلت خواهد از ابرکرم میکشد رحمتتریتا چشم ما نمناک نیست…
آفات از هوس به سرت هاله میشود
آفات از هوس به سرت هاله میشود این شعلهها ز دست تو جواله میشود زبنکاروان چه سودکه هرکس چونقش پا از سعی پیش تاخته دنباله…
اگر تعین عنقا هوس پیام نباشد
اگر تعین عنقا هوس پیام نباشد نشان خود به جهانی برم که نام نباشد چه لازم ست به دوشم غم آدا فکند کس حق بقا…
اگر معنی خامشی گل کند
اگر معنی خامشی گل کند لب غنچه تعلیم بلبل کند بساط جهان جای آرام نیست چرا کس وطن بر سر پل کند درین انجمن مفلسان…
امروز ناقصان به کمالی رسیده اند
امروز ناقصان به کمالی رسیده اند کز خودسری به حرف سلف خطکشیدهاند نکارکاملان همه را نقل مجلس است تاکسگمان بردکه به معنی رسیدهاند این امت…
آن فتنه که آفاقش شور من و ما باشد
آن فتنه که آفاقش شور من و ما باشد دل نام بلایی هست یارب بهکجا باشد بابد به سراب اینجا از بحر تسلی بود نزدیک…
آه از این جلوهٔ نقاب فروش
آه از این جلوهٔ نقاب فروش بحر در جیب و ما حباب فروش تو و صد موج گوهر تمکین من و یک اشک اضطراب فروش…
ای آب رخ از خاک درت دیدهٔ تر را
ای آب رخ از خاک درت دیدهٔ تر را سرمایه ز خونگرمی داغ تو جگر را تاگشت خیال تو دلیل ره شوقم جوشیدن اشک آبله…
ای بیخبر به درد دل ما رسیده رو
ای بیخبر به درد دل ما رسیده رو شور سپند محفل حسرت شنیده رو از پیچ و تاب دام هوس احتراز کن زین دود همچو…
ای خیال قامتت آه ضعیفان را عصا
ای خیال قامتت آه ضعیفان را عصا بر رخت نظارهها را لغزش از جوش صفا نشئهٔ صدخم شراباز چشممستتغمزهای خونبهای صد چمن از جلوههایت یک…
ای شیخ به تدبیر امل بیهده حرفی
ای شیخ به تدبیر امل بیهده حرفی دستار به کهسار میفکن تل برفی همنسبتی جوهر رازت چه خیال است از وهم برون آ، کف این…
ای منت عرق زجبینت برآفتاب
ای منت عرق زجبینت برآفتاب ساغر زند مگر به چنینکوثر آفتاب بر صفحهایکه وصف جمالت رقم زنند از رشتهٔ شعاعکشد مسطر آفتاب هیهات بیرخت شب…
این انجمن چو شمع مپندار جای ماست
این انجمن چو شمع مپندار جای ماست هر اشک در چکیدنش آواز پای ماست جان میدهیم و عشرت موهوم میخریم چونگل همان تبسم ما خونبهای…
اینکه در دیر غمت ذم شرد پیدا کردند
اینکه در دیر غمت ذم شرد پیدا کردند دل نداری ورنه دل از درد پیدا کردهاند هچکس از اختراع این بساط آگاه نیست رنگ میبازیم…
با عشق نه نامیست نه ننگم که برآیم
با عشق نه نامیست نه ننگم که برآیم از خانه دگر با که بجنگمکه بر آیم در عرصهٔ توفیق چو تیغ کف نامرد نگرفت نیام…