دل گر ز گداز آینه سان خواهد شد

دل گر ز گداز آینه سان خواهد شد چون آب سراپای روان خواهد شد مانندهٔ شمع تن دهد هر که به عشق البته که رفته…

ادامه مطلب

خوب است که زخم یار کاری نبود

خوب است که زخم یار کاری نبود جز لذت درد امیدواری نبود شمشیر توام کرد به یک زخم شهید با دولت تیز پایداری نبود جویای…

ادامه مطلب

بی کینه دلم به سینه از فضل خداست

بی کینه دلم به سینه از فضل خداست آئینه خاطرم نه محتاج جلاست از هر که غباری به دلم جای گرفت چون گرد یتیمی گهر…

ادامه مطلب

ای خواجه که بسیار خوری چون تو کم است

ای خواجه که بسیار خوری چون تو کم است بطنت چو دهل ز پای تا سرورم است در سیری از گرسنگی می نالد هر آرغ…

ادامه مطلب

افسوس که شد به دل بهارت به خزان

افسوس که شد به دل بهارت به خزان مغلوب جنود کفر گردید ایمان عزم سفری ز کشور دل دارد حسن تو ز خظ برزده دامن…

ادامه مطلب