از معدن خویش اگر جدا افتادی

از معدن خویش اگر جدا افتادی آخر بنگر که خود کجا افتادی در خانهٔ خود خدای را گم کردی زان در ره خانهٔ خدا افتادی

ادامه مطلب

اول ز مکوّنات، عقل و جان است

اول ز مکوّنات، عقل و جان است و اندر پی او، نُه فلک گردان است زین جمله چو بگذری چهار ارکان است پس معدن و…

ادامه مطلب

ای دل، ز شراب جهل، مستی تا کی؟

ای دل، ز شراب جهل، مستی تا کی؟ وی نیست شونده، لاف هستی تا کی؟ ای غرقهٔ بحر غفلت، ار ابر نه‌ای تر دامنی و…

ادامه مطلب

با یاد جلال در بیابان رفتیم

با یاد جلال در بیابان رفتیم وز عالم تن به عالم جان رفتیم عمری شب و روز در تفکر بودیم سرگشته برآمدیم و حیران رفتیم

ادامه مطلب

تا داروی او درد مرا درمان شد

تا داروی او درد مرا درمان شد پستیم بلندی شد و کفر ایمان شد جان و دل و تن، هر سه حجاب ره بود تن…

ادامه مطلب

چرخ فلکی خرقهٔ نُه توی من است

چرخ فلکی خرقهٔ نُه توی من است ذات ملکی نتیجهٔ خوی من است سّر ازل و ابد که گوش تو شنید رمزی ز حدیث کهنه…

ادامه مطلب

در کوی تو صد هزار صاحب هوس است

در کوی تو صد هزار صاحب هوس است تا خود، به وصال تو، که را دسترس است آن کس که بیافت، دولتی یافت عظیم و…

ادامه مطلب

راهی ست دراز و دور، می باید رفت

راهی ست دراز و دور، می باید رفت آنجات اگر مراد برناید، رفت تن مرکب توست تا به جایی برسی تو مرکب تن شوی، کجا…

ادامه مطلب

عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود

عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود جویندهٔ عشق بی عدد خواهد بود فردا که قیامت آشکارا گردد هر دل که نه عاشق…

ادامه مطلب

گر در نظر خویش حقیری، مردی

گر در نظر خویش حقیری، مردی ور بر سر نفس خود امیری، مردی مردی نبود فتاده را پای زدن گر دست فتاده‌ای بگیری، مردی

ادامه مطلب

من من نی ام، آن کس که منم، گوی که کیست؟

من من نی ام، آن کس که منم، گوی که کیست؟ خاموش منم، در دهنم گوی که کیست سر تا قدمم نیست به جز پیرهنی…

ادامه مطلب

یا رب چو بخوانی ام، اطعنا گویم

یا رب چو بخوانی ام، اطعنا گویم فرمان تو را به جان سمعنا گویم بر من تو به فضل اگر غفرنا گویی من آیم و…

ادامه مطلب

از کبر مدار هیج در سر هوسی

از کبر مدار هیج در سر هوسی کز کبر به جایی نرسیده است کسی چون زلف بتان شکستگی عادت کن تا دل ببری هزار، در…

ادامه مطلب

ای از تو همیشه کار پندار به برگ

ای از تو همیشه کار پندار به برگ در گوش تو هر زمان همی گوید مرگ کای برشده بر هوا، ز گرمی چو بخار باز…

ادامه مطلب

ای ذات تو در دو کون مقصود وجود

ای ذات تو در دو کون مقصود وجود نام تو محمد و مقامت محمود دل بر لب دریای شفاعت بستم زان روی روان می کنم…

ادامه مطلب

با یار بگفتم به زبانی که مراست

با یار بگفتم به زبانی که مراست کز آرزوی روی تو جانم برخاست گفتا: قدمی ز آرزو زآن سو نه کاین کار به آرزو نمی…

ادامه مطلب

تا دیدهٔ دل ز دیده‌ها نگشایی

تا دیدهٔ دل ز دیده‌ها نگشایی هرگز ندهند دیده‌ها بینایی امروز از این شراب جامی در کش مسکین تو که در امید پس فردایی

ادامه مطلب

چندان برو این ره که دویی برخیزد

چندان برو این ره که دویی برخیزد گر هست دویی، به رهروی برخیزد تو او نشوی، ولی اگر جهد کنی جایی برسی کز تو، تویی…

ادامه مطلب

در کار کش این عقل به کار آمده را

در کار کش این عقل به کار آمده را تا راست کند کار به هم برزده را از نقش خیال در دلت بتکده ایست بشکن…

ادامه مطلب

رفتم به سر تربت محمود غنی

رفتم به سر تربت محمود غنی گفتم که چه برده ای ز دنیای دنی؟ گفتا که دو گز زمین و ده گز کرباس تو نیز…

ادامه مطلب

عشق تو ز هر بی خبری خالی نیست

عشق تو ز هر بی خبری خالی نیست درد تو ز هر بی بصری خالی نیست هر چند که در خلق جهان می نگرم سودای…

ادامه مطلب

گر دریابی که از کجا آمده‌ای

گر دریابی که از کجا آمده‌ای وز بهر چه وز بهر چرا آمده‌ای گر بشناسی، به اصل خود بازرسی ور نه چو بهایم به چرا…

ادامه مطلب

من مهر تو در میان جان ننهادم

من مهر تو در میان جان ننهادم تا مهر تو بر سر زبان ننهادم تا دل ز همه جهان کرانه نگرفت با او سخن تو…

ادامه مطلب

یا رب ز قضا بر حذرم می‌داری

یا رب ز قضا بر حذرم می‌داری وز حادثه ها بی خبرم می‌داری هر چند ز من بیش بدی می‌بینی هر دم ز کرم نکوترم…

ادامه مطلب

از نه پدر و چهار مادر زادم

از نه پدر و چهار مادر زادم از هفت و دو و سه، مستمند و شادم پنج اصلم و در خانهٔ شش بنیادم من در…

ادامه مطلب

اندر ره حق تصرف آغاز مکن

اندر ره حق تصرف آغاز مکن چشم بد خود به عیب کس باز مکن سّر همه بندگان خدا می داند در خود نگر و فضولی…

ادامه مطلب

ای ذات تو سر دفتر اسرار وجود

ای ذات تو سر دفتر اسرار وجود نقش صفتت بر در و دیوار وجود در پردهٔ کبریا نهان گشته ز خلق بنشسته عیان بر سر…

ادامه مطلب

با یک سر موی تو اگر پیوند است

با یک سر موی تو اگر پیوند است بر پای دلت هر سر مویی بند است گفتی که رهی دراز دارم در پیش از خود…

ادامه مطلب

تا ره نبری به هیچ منزل نرسی

تا ره نبری به هیچ منزل نرسی تا جان ندهی به هیچ حاصل نرسی حال سگ کهف بین که از نادره‌هاست تا حل نشوی به…

ادامه مطلب

چون درد توام در این دل ریش افتاد

چون درد توام در این دل ریش افتاد بیگانگی ام نخست بر خویش افتاد چون دیده به جستجوی رویت برخاست از آرزوی تو اشک در…

ادامه مطلب

در هر برزن که بنگرم آشوبی ست

در هر برزن که بنگرم آشوبی ست آشوب شکنجه ای و زخم چوبی ست تا پاک کنند گیتی از یک دیگر هر ریش که هست،…

ادامه مطلب

رندی باید، ز شهر خود تاخته‌ای

رندی باید، ز شهر خود تاخته‌ای بنیاد وجود خود برانداخته‌ای زین نادره‌ای، سوخته‌ای، ساخته‌ای و آنگه به دمی هر دو جهان باخته‌ای

ادامه مطلب

عمر از پی افزون زر کاسته گیر

عمر از پی افزون زر کاسته گیر صد گنج زر از رنج تن آراسته گیر پس بر سر آن گنج چو بر صحرا برف روزی…

ادامه مطلب

گر مغز همه بینی و گر پوست همه

گر مغز همه بینی و گر پوست همه هان تا نکنی کج نظری، کوست همه تو دیده نداری که درو در نگری ورنه ز سرت…

ادامه مطلب

ناکرده دمی آن چه تو را فرمودند

ناکرده دمی آن چه تو را فرمودند خواهی که چنان شوی که مردان بودند تو راه نرفته ای، از آن ننمودند ور نه که زد…

ادامه مطلب

یا رب ز کرم بر من دل ریش نگر

یا رب ز کرم بر من دل ریش نگر وی محتشما، بر من درویش نگر خود می دانم لایق درگاه نی ام بر من منگر،…

ادامه مطلب

از هر چه در این ملک نی‌ام کم، بیشم

از هر چه در این ملک نی‌ام کم، بیشم از حاشیه بیگانه و با شه خویشم نه بیم شناسم، نه امید اندیشم بی آنکه روم،…

ادامه مطلب

ای از همه آزرده، بی آزار گذر

ای از همه آزرده، بی آزار گذر وای مست فریب بوده، هشیار گذر آرامگه نهنگ مرگ است دهنت بر خوابگه نهنگ، بیدار گذر

ادامه مطلب

ای دل چو طربناک نه‌ای، شادان باش

ای دل چو طربناک نه‌ای، شادان باش جرم تو ز دانش است، رو نادان باش خواهی نروی ز دست و با خود باشی مانند پری…

ادامه مطلب

باشد که ز اندیشه و تدبیر درست

باشد که ز اندیشه و تدبیر درست خود را به در اندازم از این واقعه چست کز مذهب این قوم ملالم بگرفت هر یک زده…

ادامه مطلب

تا روی زمین و آسمان خواهد بود

تا روی زمین و آسمان خواهد بود حیوان و نبات، هر دوان خواهد بود تا چرخ و سراسر اختران سیر کنند نقد تو خلاصهٔ جهان…

ادامه مطلب

حیوان ز نبات است و نبات از ارکان

حیوان ز نبات است و نبات از ارکان ارکان اثر گردش چرخ گردان چرخ است به نفس قائم و نفس به عقل عقل است فروغ…

ادامه مطلب

در هستی کون خویش، مردم ز آغاز

در هستی کون خویش، مردم ز آغاز با خلق جهان و با جهان است انباز وآنگه ز جهان و هر چه هست، اندر وی آگه…

ادامه مطلب

رو خانه برو، که شاه ناگاه آید

رو خانه برو، که شاه ناگاه آید ناگاه به نزد مرد آگاه آید خرگاه وجود را از خود خالی کن چون پاک شود، شاه به…

ادامه مطلب

عمر تو اگر فزون شود از پانصد

عمر تو اگر فزون شود از پانصد افسانه شوی عاقبت از روی خرد باری چو فسانه می شوی، ای بخرد افسانهٔ نیک شو، نه افسانهٔ…

ادامه مطلب

گر ملک تو مصر و شام و چین خواهد بود

گر ملک تو مصر و شام و چین خواهد بود و آفاق تو را زیر نگین خواهد بود خوش که عاقبت نصیب من و تو…

ادامه مطلب

هان ای دل بد زهره ز شمشیر مترس

هان ای دل بد زهره ز شمشیر مترس بفشار قدم، ز حملهٔ شیر مترس در ساحت این زمانهٔ عاریتی ز اقبال مشو شاد و ز…

ادامه مطلب

یاد تو کنم دلم چنان برخیزد

یاد تو کنم دلم چنان برخیزد که امید به کلی از جهان برخیزد آیا بودا که از میان من و تو ما بین فراق از…

ادامه مطلب

از هستی خود چو بی خبر خواهم بود

از هستی خود چو بی خبر خواهم بود این جا بُدنم هیچ نمی دارد سود زین مزبله زود رخت بر باید بست وز ننگ وجود…

ادامه مطلب

ای آن که شب و روز خدا می طلبی

ای آن که شب و روز خدا می طلبی کوری گرش از خویش جدا می طلبی حق با تو به صد زبان همی گوید راز:…

ادامه مطلب