من با تو بتا نفس نمی‌یارم زد

من با تو بتا نفس نمی‌یارم زد در موکب تو جرس نمی‌یارم زد جان میدهم و نفس نمی‌یارم زد دست از تو به هیچ‌کس نمی‌یارم…

ادامه مطلب

هر شب ز غم تو دل ز جان برگیرم

هر شب ز غم تو دل ز جان برگیرم پندی که خرد دهد من آن نپذیرم تا روز نهد خیال تو در پیشم صد چشمه…

ادامه مطلب

از کوی تو تا کوی من ای شمع طراز

از کوی تو تا کوی من ای شمع طراز دریاست ز اشک من همه راه دراز گر هست درآمدن به‌کشتیت نیاز زان دل که زمن…

ادامه مطلب

ای راحت جان ما ز دو مرجانت

ای راحت جان ما ز دو مرجانت رنج دل ما زچشم پر دستانت ما راکه جراحت است بر سینه و دل بر سینه ز تیر…

ادامه مطلب

ای صدر جهان هرکه می‌کین تو خورد

ای صدر جهان هرکه می‌کین تو خورد از رنج خمارگشت با ناله و درد گر شیر سیه بود به هنگام نبرد شد عاقبت کار به…

ادامه مطلب

باکم ز منی پای تو اندر گل باد

باکم ز منی پای تو اندر گل باد با به ز تویی مراد من حاصل باد گر دل پس از این هوای تو خواهد جست…

ادامه مطلب

تا دین باشد به جز یکی یزدان نیست

تا دین باشد به جز یکی یزدان نیست تا ملک بود به جز یکی سلطان نیست بر هر دو برون از آن و زین فرمان…

ادامه مطلب

حوران سپاهت ای شه شیر شکر

حوران سپاهت ای شه شیر شکر در آب روان همی نمایند صُوَر آن است مرادشان که باشند مگر در خدمت مجلس تو اِستاده کمر

ادامه مطلب

دجله ملکا زمان زمان بفزاید

دجله ملکا زمان زمان بفزاید تا با تو به جود اخویش‌ا پهلو ساید چون دجله هزار اگر تو را پیش آید در جنب دل تو…

ادامه مطلب

زین فتح‌ که‌ کرد شاه در کشور چین

زین فتح‌ که‌ کرد شاه در کشور چین هم ملک همی نازد و هم دولت و دین هر مملکتی که هست بر روی زمین بوالفتح…

ادامه مطلب

کوه از صف ترکان ملک ‌گردد پست

کوه از صف ترکان ملک ‌گردد پست ز ایشان به هنر یکی و از خصمان شصت در مجلس و میدان شه حورپرست دارند نهاده جام…

ادامه مطلب

مهرست ظفر نگین فرمان تو را

مهرست ظفر نگین فرمان تو را صید است بهشت دام احسان تو را خاک است ستاره صحن میدان تو را گوی است زمانه خَمٌ جوگان…

ادامه مطلب

هر شب که وصال یار دلبر باشد

هر شب که وصال یار دلبر باشد شب زورق و ماه باد صرصر باشد وان شب که فراق آن سمن بر باشد شب کشتی و…

ادامه مطلب

افروخته دولت شه عالم رای

افروخته دولت شه عالم رای ملک‌افزای است و عدل گستر همه‌جای زین دولت عدل گستر ملک‌افزای جشم بد خلق دور داراد خدای

ادامه مطلب

ای سیمبر از عشق تو در رشته شدم

ای سیمبر از عشق تو در رشته شدم در خون دل از غم تو آغشته شدم در بادیهٔ فراق سرگشته شدم تو زنده بمانیا که…

ادامه مطلب

ای عشق تو عمرم به کران آوردی

ای عشق تو عمرم به کران آوردی ای هجر تنم را به فغان آوردی ای دل تو مرا کار به جان آوردی ای دیده دلم…

ادامه مطلب

بر خاک سر کوی تو ای عشق پرست

بر خاک سر کوی تو ای عشق پرست تنها نه منم فتاده شوریده و مست چون من به سر کوی تو صد عاشق هست از…

ادامه مطلب

تیراندازان همه گرو در بستند

تیراندازان همه گرو در بستند بردند گمان که با ملک همدستند آخر همه عاجز و خجل بنشستند وز شرم ملک تیر و کمان بشکستند

ادامه مطلب

چون رخ بگشاد آن نگار دلبند

چون رخ بگشاد آن نگار دلبند جای صلوات باشد و جای سپند احسنت زند ستاره از چرخ بلند آن مادر راکه چون تو زاید فرزند

ادامه مطلب

در بر ملکا دل توانگر داری

در بر ملکا دل توانگر داری دریای محیط است‌که در بر داری تا برکف جام و بر سر افسر داری مه بر کف و آفتاب…

ادامه مطلب

سروی‌که بنفشه برگل آمد بر او

سروی‌که بنفشه برگل آمد بر او اقبال رسانید به گردون سر او ماییم به مهر و دوستی در خور او فرماندهٔ عالمیم و فرمانبر او

ادامه مطلب

گر ابر به جود خویشتن را چو تو خواند

گر ابر به جود خویشتن را چو تو خواند فراش تو بود او همی‌گرد نشاند هر چند بسی‌ گهر پراکند و فشاند آخر گهرش نماند…

ادامه مطلب

مستم ملکا و هر چه اکنون‌گویم

مستم ملکا و هر چه اکنون‌گویم موزون نشمارم ارچه موزون گویم گویی‌که تورا شعر سبک بایدگفت با رَطل‌ گران شعر سبک چون ‌گویم

ادامه مطلب

هرگز دل تو به هیچکس شاد مباد

هرگز دل تو به هیچکس شاد مباد وز بند تو بندهٔ تو آزاد مباد تا عشق تو را دلم عمارت نکند ویران شدهٔ عشق تو…

ادامه مطلب

آن ابر که خاطرش به خاطر برق است

آن ابر که خاطرش به خاطر برق است وان بحر که خلق در نوالش غرق است وان شمس‌ که تاج دولتش بر فرق است طبع…

ادامه مطلب

ای رفته ز خانه مدتی سوی سفر

ای رفته ز خانه مدتی سوی سفر باز آمده سوی خانه با فتح و ظفر هرگز سفری چنین‌ که کردست دگر افروخته روی ملک و…

ادامه مطلب

ای شاه نگویمت که چون گردونی

ای شاه نگویمت که چون گردونی زیراکه به قدر و جاه از او افزونی از قدر و محل همی ندانم چونی گویی‌که ز وهم آدمی…

ادامه مطلب

بر خلق توراست پادشاهی ملکا

بر خلق توراست پادشاهی ملکا وز ماه توراست تا به ماهی ملکا دور فلک و حکم الهی ملکا آن باد و چنان بادکه خواهی ملکا

ادامه مطلب

تیغ ملک شرق خداوند جهان

تیغ ملک شرق خداوند جهان شیری است تنش به جمله چنگال و دهان چون ناخن او باز شود با دندان در ناخن سرگیرد و در…

ادامه مطلب

حیرت همه در درنگ و سنگ تو بود

حیرت همه در درنگ و سنگ تو بود نصرت همه در شتاب و جنگ تو بود تا پرّ عقاب بر خدنگ تو بود دشمن چو…

ادامه مطلب

خورشید چو بیند ای ملک رای تورا

خورشید چو بیند ای ملک رای تورا وین فر و جمال عالم ارای تورا جوینده شود بزمگه و جای تو را تا سجده برد خاک‌کف…

ادامه مطلب

دولت‌ که همه جهان به‌سنجر دادست

دولت‌ که همه جهان به‌سنجر دادست داند به‌ یقین که خوب و درخور دادست سنجر که وزارت به مظفر دادست شک نیست که حق به‌…

ادامه مطلب

گر بر فلک از تاجوران راه کنند

گر بر فلک از تاجوران راه کنند وز قدرت و قدر دست بر ماه کنند ور دست فلک ز دهر کوتاه کنند آخر همه خطبه…

ادامه مطلب

نازید به گرز گاوسار افریدون

نازید به گرز گاوسار افریدون در دست تو گرز شیر سارست کنون از تو فرق است تا به افْریدون چون چونانکه ز شیر شرزه تا…

ادامه مطلب

هر کار که هست جز به‌ کام تو مباد

هر کار که هست جز به‌ کام تو مباد هر خصم‌ که هست جز به دام تو مباد هر شاه که هست جز غلام تو…

ادامه مطلب

آن‌کس‌که چراغ مهر تو در بر یافت

آن‌کس‌که چراغ مهر تو در بر یافت در خاک به فر دولت تو زر یافت وان‌کس که خیال کین تو در سر یافت در آب…

ادامه مطلب

ای شاه بنای ملک محکم به‌تو ماند

ای شاه بنای ملک محکم به‌تو ماند باغ ظفر و فتوح خرم به تو ماند شاهنشهی از نژاد آدم به تو ماند رفتند مخالفان و…

ادامه مطلب

ای کرده سپهر و اختران یاری تو

ای کرده سپهر و اختران یاری تو فخرست جهان را ز جهانداری تو مستند مخالفان ز هشیاری تو بخت همه خفته شد ز بیداری تو

ادامه مطلب

بگرفت شها قضای بد دامن من

بگرفت شها قضای بد دامن من تا لشکر غم نشست پیرامن من گر خست به تیر تو دل روشن من بخت تو نگاه داشت جان…

ادامه مطلب

جانی‌که زمهر توست نقصان نبرد

جانی‌که زمهر توست نقصان نبرد دردی که زکین توست درمان نبرد هرکس‌که تورا به طوع فرمان نبرد گر عالم جان شود ز تو جان نبرد

ادامه مطلب

خرگه زند وکارکسی نگشاید

خرگه زند وکارکسی نگشاید مطبخ زند و نان به کسی ننماید گر دود به مطبخش درآید شاید کز مطبخ او دود همی برناید

ادامه مطلب

در راه نسا ای ملک پاک سرشت

در راه نسا ای ملک پاک سرشت جز سنگ ندیدم به دل سبزه و کشت دوزخ دره‌ای گذاشتم ناخوش و زشت چون پیش تو آمدم…

ادامه مطلب

سقای ملک گرفت چنگ اندر چنگ

سقای ملک گرفت چنگ اندر چنگ ساقی بنهاد بادهٔ مرجان رنگ هنگام صبوح ای ملک با فرهنگ از ساقی باده خواه و از سقا چنگ

ادامه مطلب

گر بخت بلند خواهی و عمر دراز

گر بخت بلند خواهی و عمر دراز از دولت برکیارقی سر بفراز گر کالبد ملوک جان یابد باز از وی همه برکیارق آید آواز

ادامه مطلب

مخلوق فراوان است الله یکی است

مخلوق فراوان است الله یکی است وانجا که حقیقت است درگاه یکی است هستند ستارگان بسی‌، ماه یکی است بسیار ملک هست‌، ملکشاه یکی است

ادامه مطلب

هرکس که سزای افسر وگاه بود

هرکس که سزای افسر وگاه بود خدمتگر این خدمت درگاه بود در روی زمین اگر بسی شاه بود شاه همه سنجر ملکشاه بود

ادامه مطلب

ای از همه خسروان چو افریدون فرد

ای از همه خسروان چو افریدون فرد وز دولت تو رسیده بر گردون گَرد ای ‌گشته به دولت تو روزافزون مرد ایزد به تو این…

ادامه مطلب

ای شاه به دولت از جهان بهر توراست

ای شاه به دولت از جهان بهر توراست بر جان و تن مخالفان قهر توراست سلطانی عصر و شاهی دهر توراست با این همه فتح…

ادامه مطلب

ای کرده همه جهان ز ناپاکان پاک

ای کرده همه جهان ز ناپاکان پاک هرگز نبود تو را ز ناپاکان باک ای خسرو پاک پیکر ازگوهر خاک ای‌گوهر پاک احسن الله جزاک‌

ادامه مطلب

بیدادی و فتنه در جهان آیین نیست

بیدادی و فتنه در جهان آیین نیست شادند جهانیان و کس غمگین نیست گل هست به باغ ملک اگر نسرین نیست رکن‌الدین هست اگر معزالدین…

ادامه مطلب