اسیر

فخر است برای من، فقیرِ تو شدن از خویش گسستن و اسیرِ تو شدن طوفان زده بلای قهرت بودن یکتا هدفِ کمان و تیر تو…

ادامه مطلب

پریشان

تا تکیه‏گهت عصایِ برهان باشد تا دیدگهت کتابِ عرفان باشد در هجر جمال دوست تا آخرِ عمر قلب تو دگرگون و پریشان باشد امام خمینی

ادامه مطلب

حذر

فاطی، به‏سوی دوست سفر باید کرد از خویشتنِ خویش گذر باید کرد هر معرفتی که بویِ هستیِ تو داد دیوی است به ره، از آن…

ادامه مطلب

رهروان

برخیز که رهروان به راهند، همه پیوسته به سوی جایگاهند، همه آنجا که بجز دوست، ز کس یادی نیست افسرده دلان روی سیاهند، همه امام…

ادامه مطلب

عیان

فارغ اگر از هر دو جهان گردیدی از دیده این و آن، نهان گردیدی طومار وجود را به هم پیچیدی یار از پس پرده‏ها عیان…

ادامه مطلب

کوی غم

ای دوست، به عشق تو دچاریم، همه در یاد رُخ تو داغداریم، همه گر دور کنی یا بپذیری ما را در کوی غم تو پایداریم،…

ادامه مطلب

مجنون شو

ای مرغ چمن، از این قفس بیرون شو فردوس، تو را می طلبد، مفتون شو طاووسی و از دیار یار آمده ای یادآور روی دوست…

ادامه مطلب

آن کیست؟

آن کیست که روی تو به هر کوی ندید؟ آوای تو در هر در و منزل نشنید؟ کو آنکه سخن ز هرکه گفت، از تو…

ادامه مطلب

پرچم

این عید سعید، عید حزب اللّه است دشمن زشکست خویشتن، آگاه است چون پرچم جمهوری اسلامی ما جاوید به اسمِ اعظمِ اللّه است امام خمینی

ادامه مطلب

خار راه

این فلسفه را که علم اعلا خوانی برتر ز علوم دیگرش می‏دانی خاری زره سالک عاشق نگرفت هر چند به‏عرش اعظمش بنشانی امام خمینی

ادامه مطلب

راه

فصلی بگشا که وصف رویت باشد آغازگر طُرّه مویت باشد طومار علوم و فلسفه درهم پیچ یارا، نظری که ره به سویت باشد امام خمینی

ادامه مطلب

عشق

آن دل که به یاد تو نباشد، دل نیست قلبی که به عشقت نتپد جز گِل نیست آن کس که ندارد به سر کوی تو،…

ادامه مطلب

کوی دوست

گر بر سرِ کوی دوست، راهی دارم در سایه لطف او، پناهی دارم غم نیست که راه رفت و آمد باز است طاعت اگرم نیست،…

ادامه مطلب

مستی

سرمست ز باده تو خواهم گشتن بی‏هوش فتاده تو خواهم گشتن از هوش گریزانم و از مستی، مست تا شاد ز داده تو خواهم گشتن…

ادامه مطلب

ای عشق

ای دیده، نگر رُخش به هر بام و دری ای گوش، صداش بشنو از هر گذری ای عشق، بیاب یار را در همه جا ای…

ادامه مطلب

پناه

فریادرس ناله درویش تویی آرامی بخش این دل ریش تویی طوفان فزاینده مرا غرق نمود یادآور راه کشتی خویش، تویی امام خمینی

ادامه مطلب

خبر

ای دوست، به روی دوست بگشای دری صاحب نظرا، به مستمندان، نظری ما بی‏خبرانیم ز منزلگه عشق ای با خبر از بی‏خبر آور خبری امام…

ادامه مطلب

رها باید شد

از هستیِ خویشتن، رها باید شد از دیو خودیّ خود، جدا باید شد آن کس که به شیطان درون سرگرم است کی راهی راه انبیا…

ادامه مطلب

عقل و عشق

ای عشق، ببار بر سرم رحمت خویش ای عقل، مرا رها کن از زحمت خویش از عقل بریدم و به او پیوستم شاید کشدم به…

ادامه مطلب

قرار

جز یاد تو در دلم قراری نَبُود ای دوست، بجز تو غمگساری نَبُود دیوانه شدم، ز عقل بیزار شدم خواهان تو را به عقل، کاری…

ادامه مطلب

معرفت

فاطی، تو و حقِّ معرفت یعنی چه؟ دریافت ذات بی‏صفت یعنی چه؟ ناخوانده الف به یا نخواهی رَه یافت ناکرده سلوک موهبت، یعنی چه؟ امام…

ادامه مطلب

ای پیر

ای پیر، بیا به حق من پیری کن حالم دِه و دیوانه زنجیری کن از دانش و عقل، یار را نتوان یافت از جهل در…

ادامه مطلب

ثنای حق

ذرّات جهان، ثنای حق می‏گویند تسبیح کنان، لقای او می‏جویند ما کوردلان خامششان پنداریم با ذکر فصیح راه او می پویند امام خمینی

ادامه مطلب

خودبین

گر نیست شوی، کوس اَنَاالحق نزنی با دعوی پوچ خود، معلق نزنی تا خود بینی تو، مشرکی بیش نه‏ای بی‏خود بشوی که لاف مطلق نزنی…

ادامه مطلب

سایه

ای فرّ هما، بر سر من سایه فکن فریاد رس و وجودم از پایه فکن طوقی که به گردنم فکنده است، هوس یارا، تو به…

ادامه مطلب

عید

این عید سعید، عید اسعد باشد ملّت به پناه لطف احمد باشد بر پرچم جمهوری اسلامی ما تمثال مبارک محمّد(ص) باشد امام خمینی

ادامه مطلب

قطره

من پشّه‏ام، از لطف تو طاووس شوم یک قطره‏ام، ازیم تو قاموس شوم گر لطف کنی، پربگشایم چو ملک آماده پابوس شه طوس شوم امام…

ادامه مطلب

مفتون

دیوانه شو، این عقال از پا واکن طاووس، ز جلوه زاغ را رسوا کن حال دلِ عقل را ز دیوانه مپرس مفتون عقال و عقل…

ادامه مطلب

ایمان

آن را که زمین و آسمانش جا نیست بر عرش برین و کرسی‏اش ماوا نیست اندر دل عاشقش بگنجد، ای دوست ایمان است این و…

ادامه مطلب

جام

عاشق نشدی، اگر که نامی داری دیوانه نه‏ای، اگر پیامی داری مستی نچشیده‏ای، اگر هوش توراست ما را بنواز تا که جامی داری امام خمینی

ادامه مطلب

دام دل

افتاده به دام شمع، پروانه دل حاشا که رها کند غمش، خانه دل مطرود شود ز جرگه درویشان دیوانه وشی که نیست دیوانه دل امام…

ادامه مطلب

راه معرفت

آن کس که ره معرفت اللّه پوید پیوسته زِ هر ذرّه، خدا می‏جوید تا هستیِ خویشتن فرامُش نکند خواهد که زِ شِرک، عطر وحدت بوید…

ادامه مطلب

عارف

آن کس که به زعم خویش، عارف باشد غوّاص به دریای معارف باشد روزی اگر از حجاب آزاد شود بیند که به لاک خویش واقف…

ادامه مطلب

فیض وجود

جز فیض وجود او، نباشد هرگز عکس نمود او، نباشد هرگز مرگ است، اگر هستی دیگر بینی بودی جز بود او، نباشد هرگز امام خمینی

ادامه مطلب

مهجور

گر اهل نه‏ای زِ اهلِ‏حق خرده مگیر ای مرده، چو خودْ زنده دلان مرده مگیر برخیز ازاین خواب گران، ای مهجور بیدار دلان، خواب گران…

ادامه مطلب

باغ زیبایی

ای روی تو نور بخش خلوتگاهم یادِ تو فروغِ دلِ ناآگاهم آن سرو بلند باغ زیبایی را دیدن نتوان، با نظر کوتاهم امام خمینی

ادامه مطلب

جفا

فولاد دلی که آه، نرمش نکند یا ناله دلسوخته گرمش نکند طوقی ز جفا فکنده بر گردن خویش آزار دلم، دچار شرمش نکند امام خمینی

ادامه مطلب

خورشید جهان

بیدار شو ای یار، از این خواب گران بنگر رخ دوست را به هر ذرّه عیان تا خوابی، در خودیّ خود پنهانی خورشید جهان بُوَد…

ادامه مطلب

سوی او

ذرّات وجود، عاشق روی وی‏اند با فطرت خویشتن، ثناجوی وی‏اند ناخواسته و خواسته دلها همگی ر جا که نظر کنند، در سوی وی‏اند امام خمینی

ادامه مطلب

غرق کمال

آن روز که عاشقِ جمالت گشتم دیوانه روی بی‏مثالت گشتم دیدم، نبود در دو جهان جز تو کسی بیخود شدم و غرق کمالت گشتم امام…

ادامه مطلب

لاف عرفان

طوطی صفتی و لاف عرفان بزنی ای مور، دم از تخت سلیمان بزنی فرهاد ندیده‏ای و شیرین گشتی یاسر نشدی و دم ز سلمان بزنی…

ادامه مطلب

مهمان

هر ذرّه در این مزرعه، مهمان تو هست هر ریش دلی بحق، پریشان تو هست کس را نتوان یافت که جویای تو نیست جوینده هر…

ادامه مطلب

باده اَلَست

هشیاری من بگیر و مستم بنما سر مست ز باده الستم بنما بر نیستیم فزون کن، از راه کَرم در دیده خود هر آنچه هستم،…

ادامه مطلب

جلوه حق

موسی نشده، کلیم کی خواهی شد؟ در طور رهش، مقیم کی خواهی شد؟ تا جلوه حق، تو را ز خود نرهاند با یار ازل، ندیم…

ادامه مطلب

خورشید

بردار حجاب تا جمالش بینی تا طلعت ذات بی‏مثالش بینی خفّاش! ز جلد خویشتن بیرون آی تا جلوه خورشیدِ جلالش بینی امام خمینی

ادامه مطلب

سفر

از هستی خویشتن، گذر باید کرد زین دیو لعین، صرف نظر باید کرد گر طالب دیدار رخ محبوبی از منزل بیگانه سفر باید کرد امام…

ادامه مطلب

فارغ

فرّخ روزی که فارغ از خویش شوی از هر دو جهان گذشته، درویش شوی طغیان کنی و خرمن هستی سوزی یا حق گویان، رسته ز…

ادامه مطلب

لاف اَنَاالحَق

تا منصوری، لاف انا الحق بزنی نادیده جمال دوست، غوغا فکنی دک کن جبل خودی خود، چون موسی تا جلوه کند جمال او بی ازلی…

ادامه مطلب

نتوان یافت

با فلسفه، ره به سوی او نتوان یافت با چشم علیل، کوی او نتوان یافت این فلسفه را بِهِل که بی شهپر عشق اشراقِ جمیلِ…

ادامه مطلب

ای مهر

ای مهر، طلوع کن که خوابیم، همه در هجر رُخت در تب و تابیم، همه هر برزن و بام از رخت روشن و ما خفّاش…

ادامه مطلب