حامد عسکری
هر نسیمی که نصیب از گل و باران ببرد
هر نسیمی که نصیب از گل و باران ببرد می تواند خبر از مصر به کنعان ببرد آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت:…
قیچی رو برداشتي كه تقسيم كني
قیچی رو برداشتي كه تقسيم كني عكسي كه يادگار اين جنونه هرجوري ور ميري بازم نميشه دست تو دور گردنم ميمونه به دفترم خيلي علاقه…
به بغض سر کردم، دیده تر نشد که نشد
به بغض سر کردم، دیده تر نشد که نشد دلی ز حال دلم با خبر نشد که نشد هزار کوره بنا شد درین دیار و…
همزاد گردبادم و از نسل آتشم
همزاد گردبادم و از نسل آتشم پایان نیمه كاره ی خوابی مشوشم من یك مناره ام به بلندای عمر نوح با زخم و تاول و…
غزلم درهای از نسترن و شببو هاست
غزلم درهای از نسترن و شببو هاست مرتع درمنهها، دهکدهی آهوهاست این طرف کوچهی بنبست نگاه آبیها آن طرف کوچهی پیوند کمان ابروهاست این خیابان…
شانه ات را دیر آوردی سرم را باد برد
شانه ات را دیر آوردی سرم را باد برد خشت خشت و آجر آجر، پیکرم را باد برد اه ای گنجشک های مضطرب شرمنده ام…
باد می آیدو می کاهد از آه لب تو
باد می آیدو می کاهد از آه لب تو آه از تر شدن گاه به گاه لب تـو اوج یک خواهش تر در دل تابستان…
نه فانوسی کنارِ لحظه های تارمان مانده
نه فانوسی کنارِ لحظه های تارمان مانده نه دیگر زلف تاکی بر سر دیوارمان مانده فقط اندوه می گیرد ،سراغی از غریبی مان همان که…
گیسوانت را بیاور شانه پیدا می شود
گیسوانت را بیاور شانه پیدا می شود بغض داری؟ شانه ی مردانه پیدا میشود امتحان کن ! ساده و معصوم لبخندی بزن تا ببینی باز…