کجایی؟ آه! دل خوش از این قبیله ندارُم
بمانَد آنچه کشیدم از این قبیله چه دیدم
که چشمهای تو حتی نمی کنند تجسم
تو خوب خوبی و من نه، تو در جنوبی و من نه
فقط در این دو ندارم همیشه با تو تفاهم
… و رقص موی تو وقتی که بشکنی سر و گردن
… و چشمهای تو وقتی که می کنند تبسم
تمام می شوی اما اگر تمام شوم من
تو ای تمامی آتش! من این تمامی هیزم
بزن دفی و برقصان دوباره خاطره ها را
که بی تو زنده بمانم به کور چشمی مردم
نجمه زارع