غبار ماست که داد عرض صد بیابان رقص – مخمس میر هوتک خان پوپل زایی افغان بر غزل حضرت ابوالمعانی بیدل رح

غبار ماست که داد عرض صد بیابان رقص – مخمس میر هوتک خان پوپل زایی افغان بر غزل حضرت ابوالمعانی بیدل رح

غبار ماست که داد عرض صد بیابان رقص
ز موج خون جگر کرده شوق سامان رقص
سرشکم از مژه دارد هزار جولان رقص
گرفته اشک مرا دیده تا به دامان رقص
چنین‌ که داد ندانم به یاد مستان رقص

شکست خویشتن از عجز مومیایی هاست
فتادگی بر هی بیخودی همایی هاست
خیال جمع پریشانم از رسایی هاست
شرار خرمن جمعیت‌ است خود سریت
غبار را چو نفس می‌کند پریشان رقص

ز موج گهر همه گوشه گیر چون گهرند
به شور حادثه ارباب هوش کرند
کسی آگه از الم داغ حسرت جگرند
ز اضطراب دل‌، اهل زمانه بی خبرند
بود تپیدن بسمل به پیش طفلان رقص

به بزم وصل نمود بقا خجالت داشت
بهار عرض گل رنگ ما خجالت داشت
ظهور آیینه ای مدعا خجالت داشت
گشاد بال درین تنگنا خجالت داشت
شرار ما به دل سنگ‌ کرد پنهان رقص

به ترک خویش سرور جنون تماشا کن
جهان به طبع غیور جنون تماشا کن
چون نی نوای ظهور جنون تماشا کن
ز خود تهی شو و شور جنون تماشا کن
به‌ کام دل نکند ناله بی‌ نیستان رقص

ز خود بر آمده ام من به نردبان خیال
کشیده دل چو سحر سر در آستان خیال
گرفتم اوج به یاد تو در جهان خیال
نفس به ذوق رهایی است پر فشان خیال
و گر نه ‌کس نکند در شکنج زندان رقص

به بند یاس مباش تا اثر ز آهی هست
بساز سر قدم ار سوی یار راهی هست
ز دیدنت اگر ای دیده دستگاهی هست
مکن تغافل اگر فرصت نگاهی هست
شرار کاغذ ما کرده است سامان رقص

ز شام فیض سحر گل نمی کند هرگز
ز نخل یاس ثمر گل نمی کند هرگز
ز ناله ای دل اثر گل نمی کند هرگز
تپش ز موج‌ گهر گل نمی‌کند بیدل
نکرد اشک من ‌آخر به‌ چشم حیران رقص

ز سینه آه حزین دردمند می نالد
به شام هجر دل مستمند می نالد
چو نی اسیر تو از بند می نالد
به این ترانه صدای سپند می‌بالد
که تا ز خود نتوان رست نیست امکان رقص

غم براه وی افغان ز سر نمی باشد
که در طریق جنون جز خطر نمی باشد
به کوی عشق ز غیری اثر نمی باشد
درین ستمکده‌ گویی دگر نمی‌باشد
سر بریدهٔ بیدل کند به میدان رقص

نویسنده: میر هوتک خان پوپل زایی افغان
به کوشش: فهیم هنرور
عشق آباد، ترکمنستان
برای ویبسایت شعرستان

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *