یک سینه حرف هست، ولی نقطه‌چین بس است

یک سینه حرف هست، ولی نقطه‌چین بس است
بانو! دل و دماغ ندارم… هم‌این بس است
یک بار زخم خوردم و یک عمر سوختم
کو شوکران؟ که زندگی این‌چنین بس است
عشق آمده‌ست، عقل برو جای دیگری
یک پادشاه، حاکم یک سرزمین بس است
ظرف بلور! روی لبت خنده‌ای بپاش
نذری‌ندیده را دو خط دارچین بس است
مورم، سیاوشانه به آتش نکش مرا
یک ذره آفتاب و کمی ذره‌بین بس است
[ما را به تازیانه نوازش نکن عزیز
آن سوز زخم کهنه‌ی افسار و زین بس است]
اصلاً از این به بعد شما باش و شانه‌هات
ما را برای گریه سرِ آستین بس است
حامد عسکری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *