زلف سیه زو چرا بدر دو تا هست
روی چو ماه تو گر چه مایهٔ نور است
موی سیاه تو گر چه اصل گناهست
شاه بتانی و عاشقانت سپاهند
ماه زمینی و آسمانت کلاهست
رسم چنانست که ماه راه نماید
چونکه ز ماه تو خلق گمشده راهست
موی سپیدم ز اشک سرخ چو خونست
روی امیدم ز رنج عشق سیاهست
حال تو ای ماه روی چیست که باری
دور ز روی تو حال بنده تباهست