به هر چمن که نمودیم جستجوی ترا

به هر چمن که نمودیم جستجوی ترا
نیافتیم گلی کو نداشت بوی ترا
هزار لیل و نهارم ز پیش دیده گذشت
ولی نداشت یکی کیف موی و روی ترا
ریاست خبثِ درون پاک کی شوی زاهد
به زمزم ار بنمایند شست و شوی ترا
ز عشق غنچه لبی پاره پاره ات دیدم
دلا ز تار رگِ گل کنم رفوی ترا
رقیب را به غضب باید از درت رانی
که آن پلید ملوث نموده کوی ترا
هزار مرتبه گردید سرخ و زرد ز شرم
به باغ تا گل رعنا بدید روی ترا
به بزم ما نکنی شیشه قلقل آهنگی
فشرده است مگر محتسب گلوی ترا
سزد که لاله دمد از مزار بیتابم
که برده است بدل داغ آرزوی ترا

صوفی عبدالحق بیتاب

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *