اي از چمن صنع تو يك غنچه دهانها

اي از چمن صنع تو يك غنچه دهانها
چون سبزه به گلزار ثناي تو زبانها
از چشمه الطاف تو جاريست هميشه
در جوي شراين بدن آب روانها
هر كس به زباني شده گوياي ثنايت
هرچند ثناي تو نگنجد به زبانها
انديشه در ادراك جلالت نبرد پي
اي كنه جلال تو مبرا ز گمانها
صنع توچه قدرت اثري كرد كه بسته است
شيرازه اوراق وجود ازرگ جانها
عشاق تو رو سرخ ازين چهره زردند
اينجاست كه سرجوش بهارست خزانها
ازمشعل داغ انجمن افروز خيالند
دربزم تمناي تواين سوخته جانها
آه جگرخسته دلان توقبول است
خوش مي رسد اين تيرهوايي بنشانها
محو هوس نام و نشان چند توان بود
قاري به جز ازنام ديگرچيست نشانها

ملک‌ الشعراء قاری عبدالله

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *