دلی با درد ها خو کرد، درمان را نمی فهمد

دلی با درد ها خو کرد، درمان را نمی فهمد
به مثل برگ پاییزی که باران را نمی فهمد
کسی در انزوایی جهل عادت کرد، چشمانش
شعاع نور دانش در دل و جان را نمی فهمد
به نادان در گلیم حکمت دین جا نده هرگز
که خفاش ارزش خورشید تابان را نمی فهمد
به سنگین دل نصیحت آتش و دود است باور کن
ابوجهل ارزش اعجاز قرآن را نمی فهمد
به ظالم التماس، آتش زدن بر خرمن عدل است
که هر ناقابلی مقدار وجدان را نمی فهمد
به جای اشک و زاری دست بر خنجر بزن زیرا…
که این رود ستم آلوده پایان را نمی فهمد
به هر نامرد ، دست دوستی هرگز نده ، آری…
منافق ایستادن پای پیمان را نمی فهمد
فراتر از مقامش، فرد نادان را جلو دادی …
نه خود نی جایگاه لطف و احسان را نمی فهمد
محمد خردمند
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *