حدیث زلف و خال و چشم و ابرو

حدیث زلف و خال و چشم و ابرو
نگوید جز زبان عشق نیکو
به آب دیده غسلی ده نظر را
مگر بندند آب وصل در جو
که چشمی کاو هوا آلوده باشد
نباشد محرم آن چشم و ابرو
جمال دوست را آیینه آمد
رخ زیبای وی صاحب‌نظر کو
کسی کز وصل او بویی ندارد
کجا یاد آورد فردوس و مینو
وصالش را به جان بازی توان یافت
نیابد کس به بازی و به بازو
زهی ماهی که ترک اخترانش
بود در بندگی کمتر ز هندو
به هر مویی گرم باشد زبانی
نشاید کرد وصفش یک سر مو
چو عاجز گشتی از اوصاف حسنش
همام از حسن خلقش باز می‌گو
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *