من شهر خود را

من شهر خود را

من شهر خود را روی آوار خیابان کرده ام گم
تا خانه‌ام را زیر دیوار خیابان کرده ام گم
هر سو نگاهی می‌کنم یک دوست یا یک آشنا نیست
تنهایی ام را نیز بر دار خیابان کرده ام گم
فرهنگ خود را هر چه می‌جویم نمی یابم، کجا شد؟
فرهنگ را در ژست بیمار خیابان کرده ام گم
من یک رمان مبهمم بی‌اوجم و بی‌قهرمانم
پیرنگ و رنگم را چو رفتار خیابان کرده ام گم
از هر دهن یک تن برآید این معمایی‌ست گویی
روح زبانم را به گفتار خیابان کرده ام گم
این شهر از من نیست من بی‌نام و بی‌شهرم در این شهر
آیینۀ خود را به دیوار خیابان کرده ام گم
اما سکوتی از دهان شهر بیرون شد که: ای وای،
خود چهرۀ خود را به دیدار خیابان کرده ام گم

خالده فروغ

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *