به کوی ناامیدی شمع‌آسا محفلی دارم

به کوی ناامیدی شمع‌آسا محفلی دارم
ز اشک و آه خود در آب و آتش منزلی دارم
بلا و محنت و رنج و پریشانی و درد و غم
هزاران خرمن از کشت محبت حاصلی دارم
شد از دارالشفای مرگ، درمان درد مهجوری
برای درد خود زین پس علاج عاجلی دارم
چو گل شد ز آب چشمم خاک کویت، از درم راندی
نگفتی من در آنجا حق یک آب و گلی دارم
اگر عدلیه حکم تخلیت اول کند اجرا
من بی‌خانمان آخر خدای عادلی دارم
تو از بیداد گل می‌نالی و من از گل‌اندامی
تو ای بلبل اگر داری دلی من هم دلی دارم
گره شد گریه از غم در گلوی فرخی آنسان
که نتواند به آسانی بگوید مشکلی دارم
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *