مخمس اول احمد محمود امپراطور بر غزل محمد حسین شهریار شهریار

مخمس اول احمد محمود امپراطور بر غزل محمد حسین شهریار شهریار

در طپش های دل سوخته لنگر کردم
ناله های دل خود بر در داور کردم
بارش اشک ز مژگان دو برابر کردم
برو ای ترُک که ترک تو سمتگر کردم
حیف از آن عمر که در پای تو من سر کردم
****
ستم ات بر من و، لطف تو به صاحب نظران
این چه ظلمیست که بینم من از این سرو روان
رسد آنروز که از من تو نمی یابی نشان
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
ساده دل من که قسم های تو باور کردم
****
بخدا کوه از این حوصله خم آمده بود
بخدا آتش اگر بود به نم آمده بود
بخدا هستی به میزان عدم آمده بود
بخدا کافر اگر بود به رحم آمده بود
ز آن همه ناله که در پیش تو کافر کردم
****
از خود و هستی و این عشق من هستم بیزار
راحتی نیست به من جُز به سر چوبه ای دار
به تو شادی جهان و به من این غم بگذار
تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار
گشتم آواره و ترک سر و همسر کردم
****
آسمان چون خُم میناست تو را کی دانی
چار فصل بهر تو زیباست تو را کی دانی
بستر از راحت رویاست تو را کی دانی
زیر سر بالش دیباست تو را کی دانی
که من از خار و خسی بادیه بستر کردم
****
نه به من شاًن و شکوه ماند نه زیب و فریست
آه از سینه برون رفت و نه خون در جگریست
روزی آرام و شب خوش بر ِ من در بدریست
در و دیوار به حال دل من زار گریست
هر کجا ناله ی ناکامی خود سر کردم
****
محشر افتاد به دل تا به درت گشت مقیم
سرم افتاد به پای تو همانندی میم
این ندانیست که افتاده به غم های عظیم
در غمت داغ پدر دیدم و چون درد یتیم
اشک ریزان هوسی دامان مادر کردم
****
رگ به رگ خون دلم از تو شکایت میکرد
فکر من هر طرف از جور و جفایت میکرد
مردمی دیده و دل سجده به پایت میکرد
اشک آویزه ای گوش تو حکایت میکرد
پند از این گوش پذیرفتم از آن در کردم
****
هستم آواره به کوه های بدخشان کسی
گرد و خاکم به فتد کاش به دامان کسی
خود من نیز شدم زاده ارمان کسی
بعد از این گوش فلک نشوند افغان کسی
که من این گوش ز فریاد و فغان کر کردم
****
هیچ ظلمی نبود بهر منش سنگین تر
که بسوزم به صد داغ نباشی تو خبر
حاصلم نیست به جُز دانه ای خام از تو ثمر
ای بسا شب به امیدیکه زنی حلقه ای در
چشم خود حلقه صفت دوخته بر در کردم
****
گوی بین من تو مانده حرفی باقی
که ز عشقت تو کنی باز مرا ارزاقی
نه به شهر است پناه بر من و نه قشلاقی
جای می خون جگر ریخت به جامم ساقی
گر هوای طرب و ساقی و ساغر کردم
****
خفته طالعیء تو محمود ز رسم اقبال
به کجا است جوابی که کنی باز سوال
ما کجایم و همان آهو وش شوخ خصال
شهریارا به جفا کرد چو خاکم پامال
آن که من خاک رهش را به سر افسر کردم
****
دوشنبه 27 جواز 1392 هجری خورشیدی
که برابر میشود به 17 جون 2013 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *