مخمس دوم احمد محمود امپراطور بر غزل محمد نعیم جوهر

مخمس دوم احمد محمود امپراطور بر غزل محمد نعیم جوهر

تا اوج چرخ غلغله برپا کنم کم است
جان را فدای سرو دلآرا کنم کم است
روح و روان سوی مسیحا کنم کم است
دل را غلام درگه ای لیلا کنم کم است
مجنون صفت روانه ای صحرا کنم کم است
****
عشق تو شعله ور شده است آتشین من
افتاده است مدعیان در کمین من
ای هست بودی زندگی، ایمان و دین من
گردِ غبارِ راهی ترا نازنین من
با ناز عاشقانه دلآسا کنم کم است
****
چشمم بخون نشسته چو رنگ حنای تو
اکسیر و کیمیاست کفِ خاکِ پای تو
میرم بیاد عشوه و ناز و حیای تو
در سر زمین عشق به پاس وفای تو
خود را فدای نرگس شهلا کنم کم است
****
صد آفرین بر دل ِ صبر آزمای من
این سینه رشحه رشحه شد از داغهای من
ای دهر این بُودَ همه راز بقای من؟
از دست رنجت ای فلک پُر جفای من
ترک جهان و مردم دنیا کنم کم است
****
هستم به نام زنده و من سر بریده ام
چون موج اشک از سر ِمژگان چکیده ام
از دوستان و مدعیان من بریده ام
بهر علاج زندگی نور ِدیده ام
جان را به کف گرفته و سودا کنم کم است
****
صبرم به سر رسیده از این دهر فتنه خیز
یا کن دوای دردم و یا خون من بریز
عطر امید را به در و درگه ام ببیز
این قلبِ خون چکانِ خود، ای خواهرِ عزیز
خاکِ درِ عنایتِ زیبا کنم کم است
****
این طالعِ نحس و پُر از سوزِ خویشرا
این قسمتِ درد و غم افروز خویشرا
این آرزو ِ ناشده پیروز ِخویشرا
این بخت نابکار و سیه روزِ خویشرا
بی آبرو نموده و رسوا کنم کم است
****
آتش دمَد به مزرعه و گلشن رقیب
تیغ تباهی کاش زند گردن رقیب
تا آسمان بلند شود شیون رقیب
روز ِ اگر بجای خودم دامن رقیب
تسلیم درد و رنج و بلا ها کنم کم است
****
صد گلشن آرزوِ گلِ نو بهار خویش
بیتابیء وصلِ دلِ بیقرار خویش
تا آسمان برم همه گرد و غبار خویش
قلبِ شکسته و جگر داغدار خویش
قربان نام پاک تو لیلا کنم کم است
****
تا در هوای تو نفسم تنگ گشته است
قامت شکسته و کمرم چنگ گشته است
یعنی که زندگانی به من ننگ گشته است
بر آن دلِ که در بر تو سنگ گشته است
مرگ از خدای خویش تمنا کنم کم است
****
محمود اوفتاده به آه و ثنای تو
در خاطرش نظاره و لب خند های تو
گوش دلش پُر است ز نقد و نوای تو
صد بار اگر که “جوهر” یوسف نمای تو
زندانیش به امر زلیخا کنم کم است

بامداد 17 حمل 1392 هجری خورشیدی
که برابر میشود به 06 اپریل 2013 میلادی
احمد محمود امپراطور
افغانستان

مخمس اول احمد محمود امپراطور بر غزل رهی معیری

تا به دور ِ دامن ِ آن گل بدن پیچیده ام
همچو پروانه به بوی یاسمن پیچیده ام
از نفس هایش به معنیء سخن پیچیده ام
نه بشاخ گل نه بر سرو ِ چمن پیچیده ام
شاخه ای تاکم بگرد ِ خویشتن پیچیده ام
****
از دل دیوانه ای من شور و افسون میرود
از دو چشم من بجای اشکها خون میرود
در بیابان عدم لیلی ز مجنون میرود
گر چه خاموشم ولی آهم به گردون میرود
دود شمع کشته ام در انجمن پیچیده ام
****
غیر دیدار ِ تو دیدن نیست من کورم ز چشم
من ز خود رفتم بیاد تو و مخمورم ز چشم
من در آغوشم ترا خواهم معذورم ز چشم
میدهم مستی به دلها گرچه مستورم ز چشم
بوی آغوش ِ بهارم در چمن پیچیده ام
****
از غمت واسوختم بر من کجا آرامشی
از گره یی طره ات بر دل نشد آسایشی
همچو غنچه داغ گشتم من به این لب خامشی
جای دل در سینه ای صد پاره دارم آتشی
شعله را چون گل بدور ِ پیرهن پیچیده ام
****
چون شراب تلخ میان کوزه میجوشم رهی
از لبِ باده پرست اش باده مینوشم رهی
امپراطور رفته از خود یعنی بیهوشم رهی
نازک اندامی بود امشب در آغوشم رهی
همچو نیلوفر به شاخ نسترن پیچیده ام

سه شنبه 17 دلو 1391 هجری خورشیدی
که برار میشود به 05 فبروی 2013 میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *