ای مه لقا کجایی و مهمانِ کیستی

ای مه لقا کجایی و مهمانِ کیستی
در باغ عشق سرو ِ خرامانِ کیستی
دیشب تمام شب به هوای تو سوختم
از جسم من رمیده بِگو جانِ کیستی
دل می پرد به سینه چو مرغِ قفس شکن
شاهینِ بختِ من تو پر افشانِ کیستی
چشمِ امیدِ من شده بر درگه ای تو چار
ما را ندیده در پی درماِن کیستی
یعقوبِ کور گشته و هجران کشیده ام
یوسف نمای من تو به کنعانِ کیستی
چون توتیاست خاکِ قدومت به دیده ام
در شهر غیر رفته و ارزانِ کیستی
دستِ که بوسه کردی، به پای که خم شدی
خدمت گذار و گوش به فرمانِ کیستی
ملکِ شباب و شاهی زدی پشت پا چرا
از جمله ای غریب و گدایانِ کیستی
نی دیر می پرستی نه سوی حرم روی
در حیرتم که مذهب و ایمانِ کیستی
این چهره از حوادث هجرِ تو زرد شد
در چهار فصل تازه بهارانِ کیستی
واحسرتا که راندی محمود را ز خویش
آخر دلت که برده و حیرانِ کیستی
*****
جمعه ۲۴ اسد ۱۳۹۳ هجری خورشیدی
که برابر می شود به ۱۵ آگست ۲۰۱۴ میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور
افغانستان
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *