بال کبوتر

بال کبوتر
رفتی و با تو رفت همه صبر و قرار من
در پیش دل نماند دگر اعتبار من
طوفانِ آمد و گل عشقم به باد داد
در خون فکند تازه گل ِ نوبهار من
بال کبوتر دل من در هوا شکست
برباد رفت سیطره ی روزگار من
میثاق ما که تا به ابد بود پایدار
بگسسته شد بهر چه پیوند و تار من
با بخت تیره ام چقدر در نزاع شوم
یک جسم خسته و غم گیتی ست بار من
رنگ رخم به زردی دگر خو گرفته است
یاد بخیر گونه ی همچون انار من
معشوق دلنواز، امیدم بسوی توست
ای قُوت ِ دل ِ من و، ای مستشار من
قربانی میگرفتی ز من ساده تر نبود؟
بسمل نکرده رفتی تو ای دل شکار من
اندر حیات من تو بیا هستم انتظار
تاکی بمیرم آی تو سوی مزار من
نآموختم ز مدرسه ی دهر کهنه کار
طفل غبی بودم نشد آموزگار من
گر این زبان شعر نمی کرد یاریم
بشکسته کی همی شدی رنج خمار من
رفتی و خلوت دل من را بهم زدی
تاکی نهان شوی همه جا آشکار من
محمود را چقدر دهی رخصت از برد
هستی تو جان و، دیده ی امیدوار من
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *