خون شدم، رنگ حنای تو مرا ياد آمد

خون شدم، رنگ حنای تو مرا ياد آمد
خاک گشتم، کف پـای تو مرا ياد آمد
شاخ گل در چمن از باد صبا می لرزيد
پـوپـک طـرف کـلاه تـو مـرا ياد آمد
چشم من بر غلط افتاد به يک برگ گلي
بخدا ناخن پای تو مرا ياد آمد
می گذشتم ز چمن چشم من افتاد به سرو
قد و بالای رسای تو مرا ياد آمد
دی غزالی به بيابان چو مرا ديد رميد
آن پريروزه ادای تو مرا ياد آمد
آشنا شد نظرم بر سبد پُر ز رواش
ساعد و ساق صفای تو مرا ياد آمد
عشقری گفت به من قصهء آهو روشان
نگه رو به قفای تو مرا ياد آمد
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *