گشته همدست رقيبان در پی کين من است
باعث چين جبين از يار پرسيدم شبي
گفت سودايی مشو اين ناز و تمکين من است
يار را گفتم که خوشبويی به من خنديد و گفت
نافهٔ مشک خُتن در زلف پُر چين من است
سالها شد می پرستم حسن اين ليلی وشان
همچو مجنون عشقبازی دين و آيين من است
غير حسن و عشق از عالم نکردم انتخاب
وصف خوبان جهان در جنگ گلچين من است
نظم سازم قطره های خون دل را عشقري
زان سبب مقبول عالم بيت رنگين من است