ياد باد آن شب که گيس محفلم روی تو بود

ياد باد آن شب که گيس محفلم روی تو بود
تا سحر دلگرميم گرمی پهلوی تو بود
راست پرسی در گرفتاريت راحت داشتم
بستر و بالين من خاک سر کوی تو بود
جوره قنديلی مثالش هيچ محرابی نداشت
چشم شهلايی که زير طاق ابروی تو بود
می شنيدم از ختای و از ختن افسانه ها
چين و ماچينی که می گفتند گيسوی تو بود
هرکجا ديدی غزالی می پرستيد عشقري
آن پرستش ها همه بر ياد آهوی تو بود
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *