‏‎پستى و بلندى

‏‎پستى و بلندى
‏‎به پستى گفت يك روزى، بلندى
‏‎كه زيبد مر مرا اين ارجمندى
‏‎نه هر پستى بود همپايه ى من
‏‎نه هر زشتى بود همسايه ى من
‏‎ مرا بالا، تو را پست آفريدند
‏‎مرا بر تو فرادست آفريدند
‏‎نديدى كاولين شاخ برومند
‏‎ز من جويد چو ساق از ريشه پيوند
‏‎نخستين قطره هاى ابر و بارش
‏‎به روى من كشد دست نوازش
‏‎گل خورشيد تابان همچو مشعل
‏‎كشد سر از گريبان من، اول
‏‎بلى شمشاد از بالابلندى‎
ميان باغ دارد ارجمندى
‏‎نبيند سربلندان روى آزار
‏‎به شاخ اندر، شكوفه ايمن از خار
‏‎به دينسان پاسخش را داد پستى
‏‎كه اى مغرور ساز و برگ هستى
‏‎خبر دارى كه اين چرخ كهن توز
‏‎ بود پست و بلندى ساز هر روز
‏‎خبر دارى كه دست روزگاران
‏‎بود اندر كمين كوهساران
‏‎خبر دارى كه هرگز چشم گردون
‏‎نمى گيرد نظر از پستى دون
‏‎بلندى را گهى هموار سازد
‏‎نشيبى را گهى سر بر فرازد
‏‎مرور هفته و روز و مه و سال
‏‎ نماند پست و بالا را به يك حال
‏‎ بدين بالابلندى روزكى چند
‏‎مرا هم بود مانند تو پيوند
‏‎ولى دست تواناى زمانه
‏‎چنانم عاقبت زد تازيانه
‏‎كه اجزايم چو گردى بر هوا شد
‏‎غبارم را به چشم چرخ جا شد
‏‎چو كيش روزگار پير اين است
كه با ما گه چنان و گه چنين است
‏‎همان بهتر كه هر دو رام باشيم‎
به كام توسن ايام باشيم
استاد احمد ضيا قاريزاده
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *