شكسته

شكسته
مگو پاى خديو جم شكسته
كه دل در سينه ى ما هم شكسته
در اين كهسار چون فرهاد بيكس
نگين بسيار بى خاتم شكسته
نظام كار دانا يان عالم
چو گيسوى بتان درهم شكسته
به گردون يك سر سوزن رهش نيست
مژه در ديده ى مريم شكسته
شكست نفس اظهار بزرگ است
مبادا اين قدر آدم شكسته
گداى شرمناك از جان شود سير
لب نانى گر از حاتم شكسته
شكست شيشه ى دل را صدا نيست
صدايى در گلو زين غم شكسته
به درز سينه گندم نخنديد
كه اين جان بنى آدم شكسته
ضيا كس ره نداده در حريمش
به كويش پاى نا محرم شكسته
استاد ضيا قاريزاده
نوت:
يك بار پاى پسر خاله ى شاد روان استاد مرحوم ذبيح الله ابوى هم شكسته بود در كارته چهار ، استاد بسيار متاثر شده بود در پلستر سفيد پايش شعرى به بقلم خود نوشته بود كه به همين وزن و قافيه بود متاسفانه نزد ما نيست
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *