‎فرفرك بى صدا

‎فرفرك بى صدا
‎دى با رفيق زنده دلى مهربانكى
‎بيرون شدم ز خانه چو تير از كمانكى
‎رفتم به ميله تا بخرم بهر كودكان
‎پوقانكى و فرفركى، غرغرانكى
‎ديدم اگر شود بخرم يك دو فرفرك
‎اما صحيح نبود يكى زان ميانكى
‎از اختراع تازه فقط بود قيمتى
‎ ديگر تمام ساخته ها هم چنانكى
‎گفتم به غير فرفرك بى صدا ما
‎گرديد خوب هر چه ز خُرد و كلانكى
‎دنيا طياره ساخت، دل ذره را شكافت
‎ما متكى هنوز به كاغذ پرانكى
‎گيتى به هر قدم به جلو ميرود وليك
‎ما همچنان به فكر چنين و چنانكى
‎باشد كه از خرافات و اوهام بگذريم
‎اين پنبه بركشيم ز گوش گرانكى
‎استاد ضيا قاريزاده
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *