جُستند و ما هم جُستیم بسیار

جُستند و ما هم جُستیم بسیار
جز غم ندیدیم در کوی و بازار
گل چون مترسک رقصنده در باد
عیش دو عالم شد قسمت خار
در کار خلقت اوج و فرودی‌ست
ابلیس بر تخت، حلاج بر دار
گشتیم و گشتیم کوچه به کوچه
آدم زیاد اند کو یک پری‌وار؟
در شهر کوران یک چشمه شاه است
آیینه مات است، گل بی‌خریدار
دریاب ساقی، کو جام باقی
پیمانه‌هامان تا کی نگون‌سار؟
بعد از چهل سال ما نیز دیدیم
اوقات خوش را در کوچه‌ی یار
رؤیای باطل می‌گفت برخیز
صحرا به صحرا گل کرده دربار
تن را رها کن، جان را فدا کن
سر هیچ‌کاره‌ست دل را نگه دار
جز عشق این‌جا فرمان‌روا نیست
عشق است مهتاب در یک شب تار
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *