هرگز از درد ننالم که تویی تسکین‌ام

هرگز از درد ننالم که تویی تسکین‌ام
در همه آیینه‌ها عکس تو را می‌بینم
تو به قدر دل و دنیای خودت دل‌شادی
من به اندازه‌ی غم‌های خودم غمگینم
نفسم پیش تو بند است؛ بیا منتظرم
من زمستانم و تو اول فروردین‌ام
رقص کن! چرخ بزن! دکلمه کن! شعر بخوان!
تا جهان پُر شود از همهمه‌ی تحسین‌ام
به جز از عشق که آیین جوان‌مردان است
من خودم نیز ندانم به کدام آیین‌ام!؟
سنگ در کوچه‌ی معشوقه ببارد؛ غم نیست
می‌روم؛ گر نروم مستحق نفرینم
حیف شد، کوهکن از عشق دوپهلوی تو مُرد
هی به تابوت مگو: عاشقت‌ام شیرینم
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *