بعید نیست سرم را غزل به باد دهد

بعید نیست سرم را غزل به باد دهد و آبروی مرا در محل به باد دهد بعید نیست و بگذار هرچه می خواهد قبیله ام…

ادامه مطلب

می‌خواستم رها شوم از عاشقانه‌ها،

می‌خواستم رها شوم از عاشقانه‌ها، دیدم که در نگاه تو حاصل نمی‌شود تا نیستی تمام غزل‌ها معلق‌اند! این شعر مدتی‌ست که کامل نمی‌شود… نجمه زارع

ادامه مطلب

قلم کنار تو افتاده لیقه خشک شده

قلم کنار تو افتاده لیقه خشک شده حرف ع ش ق به خطِّ عتیقه خشک شده دوباره زخم تو گل کرده دوم ماه است زمان…

ادامه مطلب

دیدمت چشم تو جا در چشمهای من گرفت

دیدمت چشم تو جا در چشمهای من گرفت آتشی یک لحظه آمد در دلم دامن گرفت آنقدر بی اختیار این اتفاق افتاده که این گناه…

ادامه مطلب

بعد از تو سرد و خسته و ساکت تمام روز…

بعد از تو سرد و خسته و ساکت تمام روز… با صد بهانه ی متفاوت تمام روز… هی فکر می کنم به تو و خیره…

ادامه مطلب

نپرس حال مرا تا غزل به لب دارم

نپرس حال مرا تا غزل به لب دارم خودت بفهم که حالم بد است و تب دارم فقط بگو لقب «شاعری» به من ندهند بگو…

ادامه مطلب

کدخدا می گوید از اینجا نرو – یک ناشناس؟

کدخدا می گوید از اینجا نرو – یک ناشناس؟ با بهار و گل می آید سال نو یک ناشناس با خودم می گویم ای شاعر!…

ادامه مطلب