فاضل نظری
تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است
تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است زندگی در دوستی با مرگ عالی تر شده است هر نگاهی می تواند خلوتم را بشکند…
کوزه ی در بسته در آغوشدریا هم تهیست
کوزه ی در بسته در آغوشدریا هم تهیست در گِلِ خشک تودیگر فرصت تغییر نیست اولین شرط معلم بودن انسان بودن است شیخ این مجلس…
اما تو بگو «دوستی» ما به چه قیمت؟
اما تو بگو «دوستی» ما به چه قیمت؟ امروز به این قیمت، فردا به چه قیمت؟ ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ این…
بهلولوار فارغ از اندوه روزگار
بهلولوار فارغ از اندوه روزگار خندیدهایم! ما به جهان یا جهان به ما فاضل نظری
ما را کبوترانه وفادار کرده است
ما را کبوترانه وفادار کرده است آزاد کرده است و گرفتار کرده است بامت بلند باد که دلتنگیت مرا از هر چه هست غیر تو…
از باغ می برند چراغانی ات کنند
از باغ می برند چراغانی ات کنند تا کاج جشن های زمستانی ات کنند پوشانده اند «صبح» تو را «ابرهای تار» تنها به این بهانه…
تقدیر، نه در رمل نه در کاسهی چینیست
تقدیر، نه در رمل نه در کاسهی چینیست آیندهی ما دورتر از آینهبینیست ما هرچه دویدیم، به جایی نرسیدیم ای باد! سرانجام تو هم گوشهنشینیست…
گاهی شرار شرم و گاهی شور شیدایی است
گاهی شرار شرم و گاهی شور شیدایی است این آتش از هر سر که بر خیزد تماشایی است دریا اگر سر میزند بر سنگ حق…
اگر چه شرم من از شاعرانگی باشد
اگر چه شرم من از شاعرانگی باشد مخواه روزی من بی ترانگی باشد نظر بلند عقابی که آسمان با اوست چگونه در قفس مرغ خانگی…
تو آن بتی که پرستیدنت خطایی نیست
تو آن بتی که پرستیدنت خطایی نیست وگر خطاست! مرا از خطا ابایی نیست ! بیا که در شب گرداب زلف مواجت به غیر گوشه…
گوشه ی چشم بگردان و مقدر گردان
گوشه ی چشم بگردان و مقدر گردان ما که هستیم در این دایره ی سرگردان؟! دور گردید و به ما جرأت مستی نرسید چه بگوییم…
اکنون مرا بهار دل انگیز دیگری
اکنون مرا بهار دل انگیز دیگری آورده است وعده ی پاییز دیگری ویرانه های خانه ی من ایستاده اند چشم انتظار حمله ی چنگیز دیگری…
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری است
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری است جای گلایه نیست! که این رسم دلبری است هر کس گذشت از نظرت، در دلت نشست…
گر چه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
گر چه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا دو برابر…
از باغ میبرند چراغانیات کنند
از باغ میبرند چراغانیات کنند تا کاج جشنهای زمستانیات کنند پر کرده اند «صبح» تو را «ابرهای تار» تنها به این بهانه که بارانیات کنند…
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
تویی که نام تو در صدر سربلندان است هنوز بر سر نی چهره تو خندان است اگر در آتش مهرت گداختیم چه غم؟ جزای سوختگان…
ما گشتهایم، نیست، تو هم جستوجو نکن
ما گشتهایم، نیست، تو هم جستوجو نکن آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن در قلب من، سراغ غم خویش را مگیر خاگستر گداخته را زیر…
ای که برداشتی از شانه ی موری باری
ای که برداشتی از شانه ی موری باری بهتر آن بود که دست از سر ِ من برداری ظاهر آراسته ام در هوس وصل، ولی…
در چشم آفتاب چو شبنم زیادی ام
در چشم آفتاب چو شبنم زیادی ام چون زهر هر چه باشم اگر کم زیادی ام بیهوده نیست روی زمینم نهاده اند بارم که روی…
نمیداند دل تنها، میان جمع هم تنهاست
نمیداند دل تنها، میان جمع هم تنهاست مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست تو از کی عاشقی؟! این پرسش آیینه بود از من…
انگار که از مشت قفس رستی و رفتی
انگار که از مشت قفس رستی و رفتی یکباره به روی همه در بستی و رفتی هر لحظه ی همراهی ما خاطره ای بود اما…
تو که در فکر منی مرگ مرا سر برسان
تو که در فکر منی مرگ مرا سر برسان انتظار همه را نیز به آخر برسان همه پروردهی مهرند و من آزردهی قهر خیر در…
نَتوانست فَراموش کند مَستی را
نَتوانست فَراموش کند مَستی را هرکه از دست تو یک قطره مِیِ ناب گرفت، کی به انداختنِ سنگِ پیاپی در آب ماه را می شود…