مباد دل ز هوای تو یک زمان خالی

مباد دل ز هوای تو یک زمان خالی
که اعتبار ندارد تنی ز جان خالی
همای عشق تو را هست آشیان دل من
مباد سایه آن مرغ از آشیان خالی
در آن جهان نبود مایه هیچ جانی را
که ز اشتیاق تو باشد در این جهان خالی
ز غیرتی که مرا بر سگان کوی تو هست
کنم همیشه زمینش ز استخوان خالی
بقای روی تو بادا که عالم افروزست
اگر شود ز مه و مهر آسمان خالی
به هیچ دل ز بیانم حلاوتی نرسد
گر از حدیث تو باشد دمی زبان خالی
کدام فایده باشد همام را ز زبان
چو باشد از سخن یار مهربان خالی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *